Social Icons

Yarsan

2014-05-31

کیانوش آسا دانشجوی نخبه ترم آخر مقطع کارشناسی ارشد رشته مهندسی شیمی طراحی و شبیه‌سازی فرآیندهای نفت و پتروشیمی بود


شهید کیانوش آسا
کیانوش آسا دانشجوی نخبه ترم آخر مقطع کارشناسی ارشد رشته مهندسی شیمی طراحی و شبیه‌سازی فرآیندهای نفت و پتروشیمی بود
کیانوش آسا در ساعات آخر 29 اسفند ماه سال 62 در خانواده اي كرد از ايل سنجابي كرمانشاه ديده بر اين جهان گشود.

 كيانوش آسا با وجود تمام مشكلات پله هاي ترقي و موفقيت را يكي يكي طي نمود و در عرصه دانش و علم يكي از جوانان نخبه اين سرزمين شد. كيانوش در زمينه هنر نيز موفق بود و با صداي زيباي تنبورش خود را به عالم عرفان نزديك مي ساخت. كيانوش آسا با اينكه مدت زمان زيادي در اين جهان نزيست اما با توجه به سن و سال و امكاناتي كه در اختيار داشت و مشكلات پيش رويش بود، توانست جواني موفق و پيروز باشد. كيانوش آسا نخبه آزادي خواه ايران زمين فرصت نيافت تا آموخته ها و دانش خود را در راه اعتلاي اين ميهنش به كار گيرد و در جريان حوادث پس از انتخابات سال 88 به ضرب دو گلوله به شهادت رسيد. مختصري از زندگي كوتاه و پربار او از زبان خانواده اش: تنها دو سال داشت که کنجکاویش در تصاویر کتاب‌های دبستان، گویای هوش فراوان او بود. با ورود به دبستان، بسیار جلوتر از کلاس درسش را می‌خواند و بیشتر اوقات فراغتش به نقاشی برای خود و دوستانش می‌گذشت.در مسابقات و المپیادهای علمی ـ هنریِ دانش‌آموزی شرکت می‌کرد و معمولاً جزء نفرات برگزیده بود. بعد از دوره راهنمایی، دبیرستان را در رشته موردعلاقه اش «ریاضی فیزیک» با موفقیت‌های بیشتری گذراند. در این سال‌ها به شکلی مستمر، نقاشی را در کنار درس‌هایش دنبال می‌کرد و در آن پیشرفت روزافزونی داشت. هر چند که به دلیل محدودیت‌های اقتصادی، نتوانست در محضر استاد، نقاشی و همچنین طراحی را که بسیار به آن علاقه‌مند شد قرار گیرد و تنها استعدادش، راهنما و راهبری برای هنرش بود. در تنبورنوازی و نقاشی‌هایش، حالات حماسی، بیشتر نمایان بود. با توجه به دید عمیقی که به جزئیات مسائل داشت به طنز تصویری علاقمند شد. از ورزش نیز غافل نبود و بخشی از اوقات خود را به کوهنوردی، فوتبال و ورزش‌های دیگر اختصاص می‌داد. در اوایل دوره دبیرستان، نواختن تنبور، ساز عاشقان «حق» و حق‌پرستان را آغاز کرد. در سن ۱۶ سالگی بود که روزی به جای بازگشت به خانه، به بیمارستان رفته و پدر را در شرایط بد بیماری، بر تخت بیمارستان دید. کیانوش هنگام پرستاری از پدر، با تکرار این جمله که نباید اتفاق ناگواری رخ بدهد اشک از چشمانش سرازیر می‌شد. از یک طرف برای پدر نگران بود و از طرف دیگر برای شرایط سخت خانواده چون فرزندان در حال تحصیل بودند. پدر ما را تنها گذاشت و از دنیا رفت. «مسئولیت» همه‌ی ما و او سنگین‌تر از قبل شد. سال‌های آخر دبیرستان، شرایط پیش‌آمده در زندگی، بیش از پیش او را فعال و کوشاتر کرده بود. در سال (۸۳-۸۲) با هفت ماه «مطالعه» مستمر، در رشته مهندسی شیمی گرایش گاز و پتروشیمی دانشگاه رازی کرمانشاه پذیرفته شد. او دراین دوره، دانشجویی پرتلاش، پرسش‌گر و درس‌خوان بود و در اکثر فعالیت‌های فرهنگی و صنفی دانشجویی حضوری فعال داشت. معتقد به «کار» و «تلاش آگاهانه» در مسیر حل مشکلات و منتقد نظاره‌کننده‌گانی بود که تنها شکوه و گلایه داشته یا ژست «روشنفکری» به خود می‌گرفتند. به «زبان کردی» و همچنین آداب و روسوم آن علاقه و حساسیت ویژه‌ای داشت. او از یکنواختی گریزان و در پی «تغییر» اوضاع بود. چهار سال دوره‌ی کارشناسی خود را تجربه‌ای مهم برای ارتقاء و بهره بیشتر از دانش «اساتید» و محیط دانشگاهی می‌دانست. در این سال‌ها بود که تنبور را به طور حرفه‌ای، در خلوت خود بدون حضور استاد و صرفاً با گوش دادن به آهنگ‌های زنده یاد سید خلیل عالی‌نژاد ادامه داد و آنرا برای «آرامش» درونی‌اش نواخته و مقدس می‌شمرد. او با وجود جوان بودن، در طریق معنویت و عرفان رنج‌های فراوانی کشید. این شعر: ای شاه درویشت منم درویش دل ریشت منم بیگانه و خویشت منم هذاالجنون العاشقی را همراه با تنبورش زمزمه می‌کرد اما تنبورش امروز ... در سال چهارم دوره کارشناسی، با سه ماه مطالعه سنگین و فشرده، مجوز ورود به دانشگاه علم و صنعت ایران و ادامه تحصیل در رشته‌ی مهندسی شیمی گرایش طراحی و شبیه‌سازی فرآیندهای نفت و پتروشیمی را دریافت کرد. از این که نمی‌توانست فعلاً به «خانواده» و مادر پرتلاشش یاری رساند و در کنار آنها باشد در رنج بود. اما میل به پیشرفت، تحمل سختی‌ها را برایش مقدور می‌نمود و بدین صورت ساکن خوابگاه حکیمیه (و سپس مجیدیه) دانشگاه علم و صنعت ایران شد. او دانشجویی صلح‌طلب، آزادی‌خواه و مخالف خشونت در راه تحقق آرمان‌ها و اعتلای «ایران» بود. جوانی «واقع‌بین»، که بسیار آرزوها داشت، آرزوهای حقیقی و دست‌یافتنی که قدم به قدم با پشتکار مثال‌زدنی‌اش به آن‌ها دست می‌یافت. یک «دلسوز» واقعی و آشنا با درد دیگران بود که در زندگی لحظه‌ای از تلاش باز نایستاد و «سختی»ها اراده‌اش را پولادین و ذهنش را خلاق‌تر و «امید»ش را به آینده افزون‌تر می‌ساخت. زیرا معتقد بود به جای بازیچه‌بودن در زندگی باید نقش تعیین‌کننده داشت. در سال‌های عضویتِ «جبهه‌ سبز ایران» (صلح سبز)، در برنامه‌های بسیاری از جمله نهال‌کاری در سطح شهر و اطراف آن، مراسم «روز جهانی صلح»، دانه‌پاشی پرنده‌های مهاجر سراب یاوری و تالاب هشیلان و ... فعالیت‌های مؤثر و عملی داشت. در کلوپ‌هایی نیز عضویت داشت که نام‌های آنها عبارتند از دانشگاه علم و صنعت، دانشکده فنی دانشگاه رازی، «دانشگاه تهران»، دانشگاه صنعتی امیر کبیر، استاد شجریان، تغییر برای ایرانیان، کمپین ۸۸، ستاد انتخاباتی کروبی، جوانان کرد کرمانشاه، جوان‌های کرمانشاه، متولدین اسفند. کیانوش کتاب‌های بزرگانی چون وین دایر و پائولوکوئیلو ، داستان‌های صادق هدایت، اشعار مولانا و حافظ و شاعران معاصری چون سهراب سپهری، احمد شاملو و فروغ فرخزاد، کتاب‌های تاریخی از جمله تاریخ معاصر را مجدانه و با علاقه مطالعه کرده و به دیگران نیز توصیه می‌کرد. آخرین کتاب‌های در دست مطالعه‌اش، جامعه‌شناسی نخبه‌کشی، پروین دختر ساسان و (اصفهان نصف جهان)، «از دولت کاهنی سومر به تمدن دموکراتیک امروز» و به سوی کامیابی بود. وابستگی کیانوش و «مادر» به هم قابل وصف نبود. در دوره ارشد که دور از خانواده بود مادر روزی چند بار با او تماس می‌گرفت و از جزئی‌ترین کارهایش سؤال می‌کرد. او هم با ذکر اینکه مادر، سختی‌های زیادی در این سال‌ها متحمل شده، از جبران زحماتش بعد از فارغ‌التحصیل شدن می‌گفت. دریغ و درد که نگذاشتند غبار خستگی از پیشانی رنجور مادر بزداید . شب ۲۳ خرداد و لحظه جدایی به مادر اجازه نداد او را در آغوش بگیرد و با نگاه کردن به چهره مادر به او گفت به من نگاه کن ببینم گریه می کنی یا می خندی؟ مادر هم اشک از چشمانش جاری شد و کیانوش را قسم داد که بخاطر پرهیز از هر گونه مشکلی برای تحصیلات و استخدامش، در تجمعات تهران شرکت نکند. اما او با لبخند همیشگی‌اش پاسخ داد که اصلاً نگران نباشد. برای دفاع از پایان‌نامه به دانشگاه رفته، نهایتاً تا دو هفته دیگر بر می‌گردد و با شناختی که از مشکلات شهر خود داشته در آنجا مشغول به خدمت شده و این‌بار برای همیشه می‌ماند! سخن و نام کیانوش به «حقیقت» پیوست. او قول داده بود به خانه بازگردد. اما چگونه ؟! غروب سیاه ، غمبار و دلگیر ۶ تیر ۱۳۸۸، کرمانشاه میزبان پیکرپاک کیانوش شد و تن بی جانش در میان فریاد ، حزن و اندوه یاران و همکلاسیهایش مورد استقبال قرار گرفت تا روز بعد با جامه ای سفید، در مزارش، واقع در قطعه ۵۸ باغ فردوس «کرمانشاه» در دل «خاک» آرام گیرد و فراتر از هر پایان نامه ای آغازی باشد برای جاودانه شدن نامش در کنار میهن پرستان این سرزمین آریایی.
تریکه ی الماس(صحفه ی ئه رای شعر و ادب کوردی و یارسان)

Inga kommentarer:

Skicka en kommentar