زرتشت پیامبر بزرگ کُرد
شاید بعد از گذشت هزاران سال از ظهور "زرتشت"،
نتوان به درستی و با قاطعیت در مورد زداگاه اصلی وی اظهار نظر کرد، اما
امروزه هنگامی که از زادگاه زرتشت سخن به میان میآید، ناخودآگاه نگاهها
به سمت نواحی شرق و شمال شرقی ایران یعنی خراسان و افغانستان امروزی معطوف
میشود و این به خاطر شناخت نسبتا محدودی است که ما از طریق دانشمندان و
اوستا شناسان غربی، دربارهی زادگاه زرتشت کسب نمودهایم.
گروه
زیادی از دانشمندان و اوستا شناسان غربی، زرتشت را برآمده از شرق ایران
میدانند و بر این عقیده هستند که زادگاه او خراسان کنونی یا افغانستان
بودهاست، این در حالی است که یا از جانب این دسته از دانشمندان غربی، هیچ
گونه تحقیق و پژوهش جامع و کاملی دربارهی وجه اشتراکات زبان اوستایی و
پیوندی آن با زبان کُردی امروزی(آنگونه که در مورد زبانهای شاخهی شمال
شرقی ایران با زبان اوستا انجام شده) صورت نگرفتهاست و یا آنکه آنها عمدا و
با نیت خاصی، قصد داشتهاند تا زرتشت را به شرق ایران نسبت دهند، چون تا
همین یک قرن گذشته، یعنی تا قرن بیستم، همگی تاریخدانان غربی در اینکه
زرتشت برآمده از غرب ایران و در میان مادها بودهاست، با هم اتفاق نظر
داشتند و این تغییر عقیدهی آنها، آنهم به یکباره، تا حدود زیادی عجیب
به نظر میرسد!
حال به نظریهی
برخی از این دانشمندان که گویا زادگاه زرتشت در شمال شرقی ایران بودهاست
نگاهی خواهیم انداخت و سپس نظریهی آن گروه از دانشمندان و اوستا شناسان
را خواهیم آورد که بر این عقیده هستند که زادگاه زرتشت، غرب و شمال غرب
ایران و نواحی کردستان امروزی بودهاست.
"نیبرگ"
که از دانشمندان نامدار در زمینهی اوستا شناسی است، زادگاه زرتشت را
خوارزم معرفی میکند و بر این باور است که گاتاها در شهر ری یا "راگا"
نوشته شدهاست. او میگوید زرتشت نخست در کرانههای رود سیحون میزیسته و
سپس به شهر ری روی آورده است.
"لومل"؛ خوارزم یا خیوه را که در افغانستان کنونی است، زادگاه زرتشت میداند و میگوید: «...اینکه
برخی از پژوهشگران به اشتباه خاستگاه زرتشت را سرزمینهای باختری ایران
گمان بردهاند، از آن روست که ری یا (راگا) و آذرآبادگان، از کانونهای
بزرگ دین زرتشت در دوران باستان به شمار میرفتهاند، ولی این سرزمینها به
هیچ روی با دادههای گاتاها سر برابری ندارند. مغان و کیشبانان آیین
زرتشت، در دورههای پس از او از باختر ایرانزمین و از میان مردم ماد
برخاستند. آیین زرتشت نیز به دستیاری همین مغان مادی گسترش یافت، بویزه
آنکه آذرآبادگان، کانون گرامیداشت آتش بوده و نام آن سرزمین نیز از "آتر"
به چم آتش سرچشمه گرفتهاست.»
هنینگ(Henning) خاورشناس آلمانی، کریستین سن(Chrritensen) دانشمند بزرگ دانمارکی و هومباخ(H. Humbach) نیز بر این باورند که شمال شرقی ایران زادگاه زرتشت بودهاست.
"شدر"
خاستگاه زرتشت را شمال خاوری کرانههای ایران و در ترکستان خاوری، در
نزدیکی دریاچهی آرال میداند و بر این باور است که زرتشت هرگز به ایران
کنونی پا نگذاستژ و داستانهایی که دربارهی کرد و کار او در باختر ایران
بر سر زبانهاست، به هیچ روی بنیاد تاریخی ندارند!!!
او
میگوید مغان و کیشبانان آیین زرتشت پس از او به باختر ایران سفر کردند و
آیین زرتشت را به آذرآبادگان و دیگر کرانههای باختری ایران بردند.
"ویدگرن" دانشمند دیگر اوستا شناس مینویسد: «بنمایههایی در دست است که زادگاه زرتشت را در پیرامون خوارزم، باکتریا و سغدانیا در پیرامون دریاچهی آرال نشان میدهند.»
مری بوریس(Marry
Boyce)، اوستا شناس نامدار انگلیسی، شمال شرقی ایران و کرانههای خوارزم،
که سرزمینهای سغد، باختر، فرگانه و پارت را در بر میگیرد و امروز
جمهوریهای ازبکستان، قرقیزستان، تاجیکستان و ترکمنستان هستند را زادگاه
زرتشت میداند و بر این باور است که زبان گاتاها گویش خاوری است که حتی تا
سدهی دوم ترسایی نیز در خوارزم بکار میرفتهاست.
هینتس، زرتشت را برآمده و بالیده در باکتریا میداند.
کیگر، خاستگاه زرتشت را سرزمین اسکیتها یا ساکها که همان سیستان یا سکستان است میداند.
میلز، بیشتر به شمال شرقی ایران نگاه میکند و آن سرزمین را زادگاه زرتشت میداند.
زهنر(Zaehner)،
پژوهشگر فرانسوی، زادگاه زرتشت را خاور افغانستان و در میان مردمی که
سرزمین فراخی از جنوب روسیه را فرا گرفته بودند گمان میبرد. او بر این
باور است که از میان همین مردم، تبارهای ماد، پارس، باکتریا، سغدانیا.
خوارزمی و پارتی پدید آمدند و سپس از هم جدا شدند.
پروفسور دوشن گیمن(Duschene Guillemin) پژوهشگر، زبانشناس و استاد نامدار زبانهای کهن ایرانی مینویسد: «... بارتولمه و گلدنر
و برخی دیگر از خاورشناسان کوشیدند تا داستانهای گفته شده دربارهی زرتشت
را در هم آمیخته و بگویند که وی در میان مادها زاده شد، ولی ناچار به
باختر یا سیستان گریخت، ولی نیبرگ نشان داد که همهی داستانها دربارهی
زاده شدن زرتشت در سرزمین ماد و پیوند دادن دگرگونیهای دینی به باختر
ایران، از آنجا سرچشمه گرفتهاست که در زمان ساسانیان مرکز دستگاه ساسانی
در باختر ایران بوده و کوشش دستگاه ساسانی بر این بود تا به همگان بباورند
که از همان آغاز چنین بودهاست.»!
و باز مینویسد: «...
دربارهی تعیین مکان زرتشت میتوان به دادههای سنتی استناد کرد که آن را
در ایران خاوری قرار میدهند. آریانمویجه(ایرانویج) "جایگاه آریاییها" که
در اوستا، گهوارهی کیش زرتشتی شناخته شده، بیشک یک نامگذاری اسطورهای
است. با وجود این از آنجا که این نام در صدر فهرست محلهایی قرار دارد که از
شمال به جنوب جلو میرود، میتوان جای آنرا در شمال دو ناحیهای که به
دنبال آن برده شده، یعنی سغد و مرو، قرار داد. بنابراین همانطور که
مارکوارت(Markwart) از سال 1900 و بدنبال او بنونیست، نیبرگ و هنینگ تاکیید
کردهاند، ین محل همان خوارزم است. درستی این استنتاج با کشفیات اخیر
زبانشناختی که هنینگ روشنگر آن بوده، تایید شدهاست. هنینگ تذکر میدهد که
عبارت خوارزم در این مورد باید در معنایی گسترده ملاحظه شود.» ژ. دوشن گیمن، برگردان عباس باقری ـ رویه 10
پرفسور لنتس(W . Lenz)، رودلف(K . Rudolf) و ایلرس(W . Eilers)، دانشمندان آلمانی نیز بر این عقیدهاند که زادگاه زرتشت شمال شرقی ایران بودهاست.
زولستر(Fr . Zolzer)، خاورشناس آلمانی در بررسیهایی که در سال 1979 انجام داده، مینویسد: «تا
سدهی بیستم دیدگاهی که در زمان ساسانیان و از سوی کیشبانان زرتشتی گفته
شده و زرتشت را برخاسته از آذرآبادگان نشان میداد، از سوی بسیاری از
پژوهندگان پذیرفته شده بود، ولی امروز ما به روشنی میدانیم که این
پنداربافیها بر هیچ بنیاد تاریخی استوار نیستند. بررسیهای زبانشناسی
نوین نشان میدهند که زبان گاتاها وابسته به خاور ایرانزمین است نه باختر
ایران.»
استاد علیاکبر جعفری، گاتا شناس ایرانی، در نوشتهی خود بنام "پیام زرتشت" مینویسد: «...
لهجهی گاتها خراسانی است، هجای گاتها هجای ریگ ویدی (rig veda) است که
در آن زمان در باختر رود سند روا بود...اشو زرتشت در سرودهای خود از
خاندانهای نام میبرد که بستگی به خراسان و سرزمینهای سند و پنجاب دارند.
پندارهایی که زرتشت با آنها میجنگد، پندارهای ریگ ویدی است. زمان ریگ وید
زمانی است که هنوز تیرههای آریایی به باختر ایران سرازیر نشده و برای خود
میهنی تازه نساخته بودند...
زرتشت
در محیطی بوده که ویژهی آریاییان بود و هیچگونه گفتگو از بیگانگان نا
آریا در میان نیست، در حالی که در آن زمان زمینای میانه و بباختری ایران
امروزین پر از بیگانگان بود، که باید گفت بیگانه نبودند، بومی بودند.
در
گاتها کوچکترین اشارهای به هێج کشوری یا سرزمینی نشده و تنها نامی که
برده شده، "بوم" یا "کشور هفتم است" که همان " ایرانویچ airyanam vaeja"
اوستایی است و آن همان سرزمینی است که امروز بخشهایی از خراسان و افغانستان
و آسیای مرکزی را در بر میگیرد.
آگاهیهای
جغرافیای اوستا از "ری regha" که کما بیش همین تهران و پیرامونش است،
نمیگذرد، گفتگوهای اوستا همهاش از خراسان زمین است. شاه گشتاسب را نیز
بلخی نوشتهاند، همهی اینها نشان میدهد که زرتشت از شرق بوده و در همان
شرق به کار خود پرداخت.» علیاکبر جعفری، پیام زرتشت، رویهی 16
اما
در نقطهی مقابل، دانشمندان و اوستاشناسانی نیز هستند که بر این باورند که
زادگاه زرتشت، غرب ایران و نواحی کردستان امروزی و آذرآبادگان است.
بسیاری
از این پژوهشگران، زرتشت را برخاسته از ماد و از سرزمین آذرآبادگان
دانستهاند و معتقدند که او در این سرزمین زاده شد و سپس به پیامبری
برگزیده شد.

نخستین دستاورد پژوهشهای او به کوشش استاد فریدون جنیدی در شمارههای ششم و هفتم گرامینامهی فَروَهَر(آبان و آذرماه 1362) به چاپ رسیدند، و به دنبال آن، در کتابی به نام "جغرافیای غرب ایران یا کوههای ناشناختهی اوستا" که برگردان بخشی از زامیادیشت میباشد، باز هم به کوشش استاد فریدون جنیدی به زیور چاپ آراسته گردید.
عمادالدین دولتشاهی، نه تنها اشو زرتشت را " کُرد"
میدانست، بلکه رستم را نیز زادهی کردستان میداند و شهر سمنگان را که
رستم و تهمینه در آنجا پیمان زناشویی بستند، در غرب ایران و در همسایگی کوه
بیستون بشمار میآورد.
این پژوهشگر نستوه در بخشی زیر نام (زرتشت کُرد) مینویسد:

بواسطهی
هم مرز بودن با مردمان ساکن کنارهی دجله و فرات که کشورهایی به نام
آشوریان و بابلیان و طوایف دیگر را تشکیل داده بودند، بر سر منابع کشاورزی و
گوسفندچرانی با همسایگان اختلافهایی داشتند، که منجر به زد و خورد
میگردید، این طایفهی گلهدار، مردمانی سرسخت و مقاوم در برابر عوامل
طبیعی، به ویژه برف و باران و سرما بودند، و بواسطهی منافع مشترکی که با
همسایگان خود داشتند، پارهای از آداب و سنن آن مردمان را جزو آداب ملی خود
پذیرفته و دستهای از خدایان آن مردم را که بیشتر عوامل طبیعی مانند ماه
و خورشید و ستارگان و باد و باران بودند را ستایش میکردند، از تاریخ
زندگی این مردم به جز روایات سینه به سینه چیز زیادی به دست نیامده و
باستانشناسان به پژوهش خود برای شناخت بیشتر آنان ادامه میدهند.
این
مردم گوسفنچران را به زبان آنروزی(میهدار) یعنی گوسفندچران مینامیدند.
این نام هنوز هم برای شناسایی طوایف مختلف گاودار به کار برده میشود.
در
بین اورامانیها در یکی از کنارههای این دریاچهی بزرگ، کودکی از مادری
به نام "دوغده Dwghda" که اهل ری بوده و آن را به زبان آنروز (ریهکه
Rihka) مینامیدند، و از پدری به نام (پوروشسب Purvashasb) زاده میشود.
روایات
زرتشتی نشان میدهد که نام خانوادگی او (سپیت مان Spitman) به معنی
سپیدنژاد بوده و این نام نشان میدهد که با مردمان کنارههای دجله و فرات
که بواسطهی تابش مستقیم نور خورشید، سیاهرنگ و یا متمایل به سبزهی پررنگ
بودند، تفاوت داشته است. این خانواده که در کوهستانهای سردسیر ماد شرقی
پرورش یافته بودند، رنگشان به سپیدی میگراییده و خود را جدا از سایر
مردمان سیاهپوست میشمردهاند. نام (سپیدمان) برای آنها نام شناسایی
بودهاست.
نام این نوزاد را در
اوستا (زرتاوشتره آیی Zarathushtrai) نوشتهاند که در سنت زرتشتیان به
معنی: (دارندهی شتر زرین) دانسته شدهاست، ولی در گویش کردی هورامی، نام
این شخص را: (ای کسی که مانند تابش زرین خورشید میتابی و میباری)
مینامند که گویا لقبی است که سپستر به این مرد داده شدهاست.
گزارش(زرتاوشترآیی)
در گویش کردی هورامی چنین است: (زر Zara) یعنی ای که همانند پرتو زرین
خورشید، (تاو Tav) به معنی تابیدن است. (شتر Shatara) به معنی بارندگی است،
(آیی Ai) به معنی آمدهای یا (میآیی) میباشد. همین واژهی (شتر) اسباب
گمراهی معتقدان زرتشتی گردیده و او را (دارندهی شتر زرین) پنداشتهاند.
این
شخص که نام حقیقی او را در جایی ننوشتهاند، با همان لقبی که به او داده
بودند و رفته رفته در لهجهی عوامانه به نام "زرتشت" معرفی شدهاست، در
تواریخ به ثبت گردیده و فعلا نام اوست و به همین نام نامیده میشود.
زرتشت
تا چهل سالگی به گوسفندچرانی در میان طایفهی اورامانها پرداخت و دارای
زن و فرزدانی گردید. دختر بزرگش را (فرینی Freni) و دختر دوم را (تریتی
Thriti) و سومین دختر خود را (پوروچیستا Pouruchista) که به معنی "پر از
دانش" است، نامگذاری کرد که به همسری جاماسب وزیر گشتاسب درآمد.» عمادالدین دولتشاهی، ترجمهای بر فروردینیشت اوستا، رویهی 14.
در
بخشی دیگر از کتاب استاد عمادالدین دولتشاهی و باتوجه به ترجمهی بخش
زامیادیشت اوستا، منطقهی بیلوار که در نزدیکی شهر کرمانشاه قرار دارد و
داری طبیعت و آب وهوای زیبایی است، جزو سرزمینهایی به شمار آمده که پیامبر
کهن قوم آریایی ازآن گذشته است. همانطور که ذکر شد، او با توجه به شناخت
کاملی که به زبان کُردی داشت، توانست ترجمهی متفاوتی از این بخش از اوستا
ارائه کند که پیشتر استاد ابراهیم پورداود به دلیل عدم تسلط و شناختش به
زبان کردی، نتوانسته بود آنگونه که بایسته است، آنرا ترجمه کند. حال به
ترجمهی متفاوت این دو استاد توجه کنید:ابتدا ترجمهی استاد ابراهیم پورداود از بند هشتم زامیاد یشت که در متن فارسی زامیاد یشت، با استناد به سایر مستشرقین آورده است: «به هر اندازه که این کوهها امتداد یافته، به همان اندازه او آفریدگار، آنها را بهرهی پیشوایان و رزمیان و برزیگران گله پرور نمود» اینک ترجمهی عمادالدین دولتشاهی ازهمین بند: «از آنجا میروی از داخل آب از جاییکه گذرگاه آب است عبور میکنی، تماشاکنان میروی به ستر(ستر و کوهستان مقابل آن دربخش سنقروکلیایی کرمانشاه قراردارد)، از کلسفید عبور نموده میآیی به دَروَنها(دوبخش میان دربند و پشتدربند کرمانشاه، بیلوار)، برمیگردیم میآییم به سورنی(سورنی از روستاهای منطقهی بیلواراست، در 60 کیلومتری کرمانشاه که شامل دوبخش سفلی وعلیا میباشد و در کنار کوهی آتشفشانی است که به صورت تک در دشت بیلوار قرار دارد و از دید مردم مقدس است، و این روستا تا سی سال پیش و قبل از خشکسالی بسیار خوش آب و هوا و پوشیده ازباغ و بستان و گل بود، با انواع گونههای حیوانی وچشمههای بسیار). ای راست کردار درآنجا استراحت میکنی، خوراکیهای خوب میخوری و چوپانها در آنجا استراحت میکنند، شب درآنجا میمانی وخوراکیهای لذتبخش به تو میدهند، درآنجا با ناله و زاری تو ستایش کن، فریاد بزن، بگو چقدر فریاد میزنم به تو ای مزدا که مرا خلق کردهای، خیرات بده به همه، آنقدر فریاد بزن و او را جستجو کن، ای مزدای خالق، همه تو را ستایش میکنیم، شماها ای مردم این را بگویید تا وقتیکه ستایش میکنید.» عمادالدین دولتشاهی، ترجمهی زامیادیشت اوستا، رویهی 17.
«دکتر فاروق صفیزاده» نیز معتقد است که واژهی "ایرانویچ" که در اوستا آمده، منظور کردستان امروزی است و بر این باور است که زرتشت در کردستان زاده شده: « «اَیِ ریَ نَ وَاِجَه»
در اوستا به چم ایرانویچ؛ ایراننژاد آمده است. اَیِ ریَ نَ، به چم آتش
آشویی و وَاِجَه به چم نژاد و سرزمین است. در سنسکریت واژهی «ب ل جَ Bilja»
به چم نژاد آمده است. ایرانویچ به همهی ایرانشهر گفته نمیشده، و تنها
نام سرزمین نخستینهی ایرانیان است که تیرههای کهن کُرد در آنجا بودند.
در نامههای آسمانی ایرانیان باستان و نامههای آیینی پهلوی(همچون: دینکرد و بندهشن و دادستان دینیک و گزارش وندیداد پهلوی و بهمنیشت)، به بندهایی برمیخوریم که سرزمین ایرانی را اَشویی و اَهورایی دانسته است. این سرزمین جایگاه اَهورامزدا و ایزدان و نشیمنگاه و بنیاد فرهنگ ایرانزمین است. پیامبر ایرانی نخستین پیامآور یکتاپرست گیتی، اَشوزردشت در این سرزمین زاده شد و پرورش یافت و در کنار رودی از این سرزمین به پیغمبری رسید.
پهلوانان نامدار ایرانی، در کنار رود دایتی، ایزدان را ستودهاند و از اَورامزدا رستگاری و کامیابی خواستند. کوههای این سرزمین پاک و اَشویی و رودهای آن مینوی و بهشتی است، چراکه کوه نیز مانند زمین، نزد ایرانیان، اَشویی و اَهورایی بوده و هست.
اَهورامزدا و اَشوزردشت در بالای کوه با هم سخن میگفتند و زردشت بر فراز کوه به پیغمبری رسید. آیین باستانی ایرانیان در این سرزمین پای گرفت. سوشیانت رهاییبخش(به عنوان رهایی بخش است که در دین زرتشت یا مزدیسنا منجی نهائی زمین بشمار میرود)، در همین سرزمین خواهد آمد و در روز رستاخیز به پا خواهد خاست و جهان را از درد و رنج، رهایی خواهد بخشید. فَر اَهورایی نیز بر این خاک سایه افکنده است.
نخستین مردم نیز در ایران آفریده شدهاست. در فروردینیشت، بند 87؛ «ﻛﻴﻪ ﻣﺮﺗﻦ» ﻛﻪ در ﻓﺎرسی ﻛﻴﻮﻣﺮث ﺧﻮاﻧﺪه میﺷﻮد، ﻧﺨﺴﺘﻴﻦ ﻛسی اﺳﺖ ﻛﻪ ﻣﻨﺶ و آموزش اﻫﻮراﻣﺰدا را دریافت و اهورامزدا از او، دودمان کشورهای ایرانی و نژاد آریایی را پدید آورد: بند 87: «فروهر کیومرس پاک را میستاییم. نخستین کسی که به گفتار و آموزش اهورامزدا گوش فرا داد. از او خانوادهی کشورهای آریا(ایران) و نژاد آریا بود یافت. فروهر زردشت اسپیتماد اَشویی را نیک میستاییم»....ایرانشهر در اوستا، نیکوترین سرزمینی است که اهورامزدامهر بیافرید. در این سرزمین، دریاچههای اَشویی چون هامون و چیچست و کوههای سپند چون هرا و... هست که پاکی و اَشویی بودن این سرزمین را از جهان خاکی میرساند.»فاروق صفیزاده، ایران نشستگاه نخستینهی ایرانیان ص 23 تا 26.
این تنها عمادالدین دولتشاهی و دکتر فاروق صفی زاده نیستند که اشو زرتشت را زادهی غرب ایران میدانند. بسیاری دیگر از دانشمندان غربی نیز این دیدگاه را پشتیبانی میکنند:
هردوت مینویسد: مادها در کهن آریان نامیده میشدند و نخستین مردم آریایی بودهاند. مغ یا بزرگ بزرگان و موبد موبدان در آیین مهر و زرتشت، از همین واژهی ماد و مد گرفته شدهاست، همچنین مدنیت و مدینه به معنی شهر و شهرنشینی و تمدن نیز همگی از واژهی ماد گرفته شده، چرا که مادها نخستین مردمانی بودند که پایهگذار تمدن و شهرنشینی در جهان میباشند.
پرفسور جکسون، در کتاب خود «زرتشت، پیامبر ایران باستان»، مینویسد: «موضوع زادبوم زرتشت، موضوعی است که بسیار مورد بحث قرار گرفته است. دلیل پیچیدگی آن تردیدی است که آیا فعالیت پیامبریش را در زادبوم خویش آغاز کرده است؟ اگر از موضوع پیامبری بگذریم و به زادبوم او توجه کنیم، بی تردید میتوان گفت که دانشمندان در این که زرتشت از مغرب ایران(کردستان بزرگ) برخاسته، هم سخناند. آنها که زادگاه زرتشت را غرب میدانند، زادگاه او را آذربایجان (مغرب ماد) و یا درست تر، پیرامون دریاچهی چیچست قرار میدهند، درست به نظر میرسد. افزون بر این، از نظر گفتههایی که پدرش را بومی آذربایجان و سرزمین چاههای نفت و مادرش را اهل ری میداند، گفتار نام برده را میتوان پذیرفت.»
سرهنری راولینسون، نویسندهی دیگر پیش از او، آذربایجان را زادگاه زرتشت دانسته و مینویسد: «به نظر میرسد، آشکار شدن زرتشت، نخستین بار در آذربایجان و نخستین آتشکده در شیز، شهر ماد بنا گردیده باشد.»
شهرستانی در کتاب "ملل و نحل"، از تولد روح زرتشت در کوهی از آذربایجان یاد میکند.
میرخواند در "روضه الصفا" نیز زرتشت را از اهالی ماد بر میشمرد.
ماد، زادبوم زرتشت، همان«خونیرث» همان قلمرو مادها و نام دینی فلات بزرگ ایران است. پیشینهی مادها نیز بر پایهی متون و یافتههای باستانی به ده هزار سال پیش میرسد. در اوستا، کشور ماد یا خونیرث، بیشتر از کشورهای دیگر نام برده شده است، از آنرو که خونیرث سرزمین خود ایرانیهاست که به گفتهی بندهش، 6 نژاد در آن جا زندگی میکنند. نام ماد از نام میثره(مهر) ایزد بزرگ ایرانی گرفته شده است. ماد به معنی میانه هم است. ماد با واژهی اوستایی مئیذیه(میان) یکیست. کشور خونیرث یا ماد نیز در کتابهای پهلوی به عنوان صفتی در توصیف کشور خونیرث به کار رفته که در واقع نام رسمی این سرزمین بوده است که این معنی به نام کشور میانی یا مرکزی آمده است.
واژهی «اسپیتماد» یا «اسپیتمان» به معنی مهر فروزنده، ماد فروزان است که در متون دینی باستانی بارها این نام تکرار شده است.
دارمستتر، ایران شناس نامی مینویسد: اوستا در زمان مادها فرودآمده و زبان مادی، همان زبانی است که اوستا با آن نوشته شده و زبان کردی، بازماندهی همان زبان است. دکتر امیل وی دیلن، اشپیگل، دارمستتر و بسیاری دیگر، زرتشت را از ماد دانستهاند و او را مادی خواندهاند. همان گونه که امروز به اثبات رسیده، کردها از تیرهی مادها هستند. در کتاب بندهش، زادگاه زرتشت را در کنار دریاچهی شیدست در آتروپاتکان ماد، نام برده است. شید و شیز کاملا با واژهی چیچست و درست آن شیدست در پیوند است. دارمستتر و جکسن نیز این موضوع را تایید کردهاند.
در نامههای آسمانی ایرانیان باستان و نامههای آیینی پهلوی(همچون: دینکرد و بندهشن و دادستان دینیک و گزارش وندیداد پهلوی و بهمنیشت)، به بندهایی برمیخوریم که سرزمین ایرانی را اَشویی و اَهورایی دانسته است. این سرزمین جایگاه اَهورامزدا و ایزدان و نشیمنگاه و بنیاد فرهنگ ایرانزمین است. پیامبر ایرانی نخستین پیامآور یکتاپرست گیتی، اَشوزردشت در این سرزمین زاده شد و پرورش یافت و در کنار رودی از این سرزمین به پیغمبری رسید.
پهلوانان نامدار ایرانی، در کنار رود دایتی، ایزدان را ستودهاند و از اَورامزدا رستگاری و کامیابی خواستند. کوههای این سرزمین پاک و اَشویی و رودهای آن مینوی و بهشتی است، چراکه کوه نیز مانند زمین، نزد ایرانیان، اَشویی و اَهورایی بوده و هست.
اَهورامزدا و اَشوزردشت در بالای کوه با هم سخن میگفتند و زردشت بر فراز کوه به پیغمبری رسید. آیین باستانی ایرانیان در این سرزمین پای گرفت. سوشیانت رهاییبخش(به عنوان رهایی بخش است که در دین زرتشت یا مزدیسنا منجی نهائی زمین بشمار میرود)، در همین سرزمین خواهد آمد و در روز رستاخیز به پا خواهد خاست و جهان را از درد و رنج، رهایی خواهد بخشید. فَر اَهورایی نیز بر این خاک سایه افکنده است.
نخستین مردم نیز در ایران آفریده شدهاست. در فروردینیشت، بند 87؛ «ﻛﻴﻪ ﻣﺮﺗﻦ» ﻛﻪ در ﻓﺎرسی ﻛﻴﻮﻣﺮث ﺧﻮاﻧﺪه میﺷﻮد، ﻧﺨﺴﺘﻴﻦ ﻛسی اﺳﺖ ﻛﻪ ﻣﻨﺶ و آموزش اﻫﻮراﻣﺰدا را دریافت و اهورامزدا از او، دودمان کشورهای ایرانی و نژاد آریایی را پدید آورد: بند 87: «فروهر کیومرس پاک را میستاییم. نخستین کسی که به گفتار و آموزش اهورامزدا گوش فرا داد. از او خانوادهی کشورهای آریا(ایران) و نژاد آریا بود یافت. فروهر زردشت اسپیتماد اَشویی را نیک میستاییم»....ایرانشهر در اوستا، نیکوترین سرزمینی است که اهورامزدامهر بیافرید. در این سرزمین، دریاچههای اَشویی چون هامون و چیچست و کوههای سپند چون هرا و... هست که پاکی و اَشویی بودن این سرزمین را از جهان خاکی میرساند.»فاروق صفیزاده، ایران نشستگاه نخستینهی ایرانیان ص 23 تا 26.
این تنها عمادالدین دولتشاهی و دکتر فاروق صفی زاده نیستند که اشو زرتشت را زادهی غرب ایران میدانند. بسیاری دیگر از دانشمندان غربی نیز این دیدگاه را پشتیبانی میکنند:
هردوت مینویسد: مادها در کهن آریان نامیده میشدند و نخستین مردم آریایی بودهاند. مغ یا بزرگ بزرگان و موبد موبدان در آیین مهر و زرتشت، از همین واژهی ماد و مد گرفته شدهاست، همچنین مدنیت و مدینه به معنی شهر و شهرنشینی و تمدن نیز همگی از واژهی ماد گرفته شده، چرا که مادها نخستین مردمانی بودند که پایهگذار تمدن و شهرنشینی در جهان میباشند.
پرفسور جکسون، در کتاب خود «زرتشت، پیامبر ایران باستان»، مینویسد: «موضوع زادبوم زرتشت، موضوعی است که بسیار مورد بحث قرار گرفته است. دلیل پیچیدگی آن تردیدی است که آیا فعالیت پیامبریش را در زادبوم خویش آغاز کرده است؟ اگر از موضوع پیامبری بگذریم و به زادبوم او توجه کنیم، بی تردید میتوان گفت که دانشمندان در این که زرتشت از مغرب ایران(کردستان بزرگ) برخاسته، هم سخناند. آنها که زادگاه زرتشت را غرب میدانند، زادگاه او را آذربایجان (مغرب ماد) و یا درست تر، پیرامون دریاچهی چیچست قرار میدهند، درست به نظر میرسد. افزون بر این، از نظر گفتههایی که پدرش را بومی آذربایجان و سرزمین چاههای نفت و مادرش را اهل ری میداند، گفتار نام برده را میتوان پذیرفت.»
سرهنری راولینسون، نویسندهی دیگر پیش از او، آذربایجان را زادگاه زرتشت دانسته و مینویسد: «به نظر میرسد، آشکار شدن زرتشت، نخستین بار در آذربایجان و نخستین آتشکده در شیز، شهر ماد بنا گردیده باشد.»
شهرستانی در کتاب "ملل و نحل"، از تولد روح زرتشت در کوهی از آذربایجان یاد میکند.
میرخواند در "روضه الصفا" نیز زرتشت را از اهالی ماد بر میشمرد.
ماد، زادبوم زرتشت، همان«خونیرث» همان قلمرو مادها و نام دینی فلات بزرگ ایران است. پیشینهی مادها نیز بر پایهی متون و یافتههای باستانی به ده هزار سال پیش میرسد. در اوستا، کشور ماد یا خونیرث، بیشتر از کشورهای دیگر نام برده شده است، از آنرو که خونیرث سرزمین خود ایرانیهاست که به گفتهی بندهش، 6 نژاد در آن جا زندگی میکنند. نام ماد از نام میثره(مهر) ایزد بزرگ ایرانی گرفته شده است. ماد به معنی میانه هم است. ماد با واژهی اوستایی مئیذیه(میان) یکیست. کشور خونیرث یا ماد نیز در کتابهای پهلوی به عنوان صفتی در توصیف کشور خونیرث به کار رفته که در واقع نام رسمی این سرزمین بوده است که این معنی به نام کشور میانی یا مرکزی آمده است.
واژهی «اسپیتماد» یا «اسپیتمان» به معنی مهر فروزنده، ماد فروزان است که در متون دینی باستانی بارها این نام تکرار شده است.
دارمستتر، ایران شناس نامی مینویسد: اوستا در زمان مادها فرودآمده و زبان مادی، همان زبانی است که اوستا با آن نوشته شده و زبان کردی، بازماندهی همان زبان است. دکتر امیل وی دیلن، اشپیگل، دارمستتر و بسیاری دیگر، زرتشت را از ماد دانستهاند و او را مادی خواندهاند. همان گونه که امروز به اثبات رسیده، کردها از تیرهی مادها هستند. در کتاب بندهش، زادگاه زرتشت را در کنار دریاچهی شیدست در آتروپاتکان ماد، نام برده است. شید و شیز کاملا با واژهی چیچست و درست آن شیدست در پیوند است. دارمستتر و جکسن نیز این موضوع را تایید کردهاند.
بارتولمه،
زادگاه زرتشت را شمال غربی ایران میداند و بر این باور است که زرتشت
بنیاد کار خود را در آذرآبادگان پی گذاشته و سپس به خراسان رفته است.
پرفسور گلدنر(K. Geldner) و پرفسور هرتسفلد(Ernest Herzfeld) نیز همانند بارتولمه، زادگاه زرتشت را آذرآبادگان میدانند.
پرفسور هرتسفلد(Ernest Herzfeld) خاورشناس آلمانی، زرتشت را از خاندان پادشاهی مادها دانسته و زادگاه او را در غرب ایران گمان بردهاست.
هرتل،
پدر داریوش را همان ویشتاسب گاتاها دانسته و بر این باور است که زرتشت در
بخش غربی ایران زاده شده و بالیده و سپس به سرزمینهای خاوری رفته و در
دربار ویشتاسب پدر داریوش، از پشتیبانیهای کارساز او برخوردار گردیده است.
با این تفاسیر؛ دلایل آن دسته از
دانشمندان برای این نظریه که گویا زادگاه زرتشت در شرق و شمال شرق ایران
بوده نه غرب ایران، دلایل زبانشناختی است و آنها عقیده دارند که زبان
اوستا با زبانهای شرقی ایران پیوندی نزدیک دارد، درحالیکه این گونه نیست و
تصور میرود که این دسته از دانشمندان غربی، هیچ پژوهشی در رابطه با پیوندی
زبان اوستایی با زبان کُردی انجام ندادهاند. و در طرف مقابل، بسیاری از
خاورشناسان و زبانشناسان غربی بر این عقیدهاند که زبان اوستایی همان زبان
مادی است و کردها نیز بازماندهی مادها و این را میتوان در مقایسهی زبان
اوستایی با زبان کُردی و حتی مقایسهی نام مکانهایی که در اوستا ذکر شده
با نام مکانهایی که امروزه در کردستان وجود دارند، به خوبی دریافت. برای
مثال، همین واژهی گاتها یا گاتاها که کهنترین بخش کتاب
اوستا و نوشتههای خود زرتشت نیز به شمار میآید، به معنای گفتهها و سخنان
زرتشت است و هنوز نیز در زبان کُردی به صورت "گوته یا وته" تلفظ میشود و با "گفته یا سخن" در زبان فارسی هم ریشه و هم معنی است
Inga kommentarer:
Skicka en kommentar