دعوت از گروه دکترکرمیبرای مناظره در فضای مجازی
خۆرهەڵات نێوز:چند
روز قبل ایمیلی توسط یکی از دوستان که مطلبی از آقای دکترکرمی در جواب
آقای سلطانیفر نوشته شده بود بدستم رسید ، آقای کرمی از تحریف کلام صحبت
به میان آورده بود بر خود لازم دانستم در مورد کلامهای که شبهاتی وجود
دارد در فضای مجازی اینترنت به بحث و تبادل نظر پرداخته و روی آن بحث شود،
البته باید عزیزان بدانند لازمهی بحث این است که از پرخاشگری
و توهین پرهیز، و مانند جوامع متمدن بحث و منظره شود، زیرا با توجه شناختی
که از جناب کرمی دارم زود کنترل خود را از دست میدهند و شروع به توهین و
افترا مینماید در جواب آقای سلطانیفر نوشته بودند،:« دیگر مردم یارسان
فریب امسال شماها و محمد حسینی ها و ... که به تحریف کنندگان دفاتر در بین
مردم یارسان شهرتی بی نظیر دارید را نخواهند خورد».
اول
خدمت آقای کرمی باید عرض کنم، که تا آنجائی که من اطلاع دارم آقای
سلطانیفر هیچگونه کلامی منتشر نکردهاند که بخواهند تحریف نمایند و شهرتی
بدست آورند، و اما در مورد سیدمحمد حسینی نوشته بودید و نوشتن این متن
توسط من نیز به خاطر بردن نام ایشان است. باید به عرض عالی برسانم 90 درصد
مردم یارسان که با کلام سر و کار دارند ایشان را به عنوان یک فرد بیطرف و
صادق میشناسند و در اکثر جمخانهها کلامهای ایشان را مرجع قرار میدهند،
ایشان تمام کلامهای منتشر شدهی خود را به کتابخانه ملی جهت کارشناسی
ارائه دادهاند تا قدمت تاریخی آنرا مشخص نمایند، ( باید توجه داشت که
مسئله کارشناسی در کتابخانه ملی با ارشاد و مجوز چاپ تفاوت دارد). ایشان
نویسنده و شاعری تواناست که تا کنون کتابهای متعدد غیر کلامی نیز به چاپ
رساندهاند. آقای سلطانیفر، چه ربطی به سید محمد حسینی دارد؟ باید از آقای
کرمی پرسید.
از
آقای کرمی عزیز و گروهش این خواهش را دارم از آن پیلهای که دور خودشان
پیچیدهاند خارج شوند، و چشمها را بشویند و جور دیگر ببینند و جامعه یارسان
را محدود به یک منطقه و در آن منطقه به یک اقلیت کوچک محدود نکنند، که در
یکصد سال اخیر افراد کجکلام فراوانی در آنجا ظهور نمودهاند. در آنصورت
خواهید فهمید که مردم یارسان چه رشد بینظیری نمودهاند، ودر این حرکت
جوانان پیشتاز هستند و تنها به کلام کهن که همان پردیور است استناد
مینمایند.
آقای
کرمی میدانید چرا در منطقه غرب اینهمه تضاد در ارکان وجود دارد؟ زیرا در
طول تاریخ مهمترین آفتی که ادیان را تا مرز نابودی سوق داده است ، به
انحراف رفتن رهبران دینی و خارج شدن آنها از چهارچوب ارکانی دین و
دستمایه قرار دادن آن برای امتیاز بیشتر و منافع دنیوی خود بوده است
برای پیبردن به این مسئله، تاریخ ایل سنجابی و مجاهدات ملی ایران( انتشارات شیرازه) را مطالعه نمائید کاملاً روشن نموده است که ریشه نفاق در منطقه چه تاریخی پیریزی میشود.
در
دفاتر کلامی که در منطقه وجود دارد تحریفهای فراوانی بصورت اشعار ناهمانگ
جایگزین اکثر کلامها گردیده است. ، بگونهای که هر کلامدان و شعر شناس
مبتدئی نیز پی به نقص آن خواهد برد .
بنده
برای شروع بحث قسمتی از این کلامها را خدمت صاحب نظران ارائه میدهم و از
آقای کرمی و گروهش میخواهم که در این بحث بدون توهین و افترا شرکت
نمایند، تا واقعیتها روشن شود. البته مبنای بحث پردیور و ارکان پردیور است
زیرا خود سلطان سهاک میفرمایند:
اربیو بیـــون هــــــزار خدایی هر خداش بوش بیون بارگاهی
ننیران چه نو مینگه و بارگاهی نشکنان ایقول پیــرو پادشاهی
در
صورت شرکت نکردن عالیجنابان در یک بحث منطقی باید در فیسبوکهای خود از
مسائل توهین آمیز و تفرقه انگیز پرهیز کنند و الا ما هم ساکت نخواهیم نشست و
گوشههای تاریک تاریخ تفرقه و نفاق را افشا خواهیم کرد.
اما به بررسی کلامهای مورد نظر آقای کرمی میپردازیم و اشکالات آنرا از لحظ صنعت شعر و تناقص خدمت عزیزان ارائه مینمایم
خیاله مرمو :
آفتاو شریف یار یادگار شهید بی و دست ابراهیم سالار
درشعر
بالا به فردی قاتل لقب سالار داده میشود ، که معمولاً سالار به کسی اتلاق
میگردد که تمام خصوصیات خوب و شایسته در آن وجود داشته باشد .هجای یک طرف
8 و طرف دیگر 10 میباشد!!!!.
ابراهیــم آما یادگار شهید کرد نه چشمه غسلان چون افتاب ویرد
صفات هیشت وجود یار یادگار ذات بی و قـوت پری سید خیـــال
در
شعرناقص بالا علاوه بر اشکال عروضی و قافیهای، واژه یادگار با خیال را در
دو مصرع به کار بردهاند در صورتیکه یا باید یادگار را یادگال نوشت و یا
خیال را خیار نامید تا اوزان درست شود . مصراعها نیز از لحاظ هجا با هم
مشکل دارند، اینگونه شعر از یک فرد عادی بعید است چه رسد به افراد
ذاتدار!!!
و در ادامه اشعار متناقصی را به زنگی که ذات مهمان داود کوسوار بوده منتسب میکنند .
زنگی مرمو : بگیــــران سانه و شـــرط بنیـــــام بگیـــران سانه
نیشانه حسین ! وست او سرانه شاه ابراهیمش ورکند نی تخت و لانه
در
اشعار بالا زنگی میگوید که مردم آماده شوند و خیاله نیشانه حسین یعنی
هماه اسلامگرائی( نه بابایادگار ) شاه ابراهیم ( به قاتل لقب شاه که از
القاب مقدس است دادهاند) از سرانه بیرون نموده است . باز از لحاظ صنعت شعر
نیر دارای نقص است، و منطقه مقدس سرانه را به لانه که واژهای توهینآمیز میباشد تشبیه نموده است.
خیاله مرمو : ابراهیم بش تو سان هفتـوان یکسان بش تو
تو پیــرشانی و توشان رجو چیش تن نی جم یاران منهو
در
این شعر اشکالات فراوانی وجود دارد ازجمله 1 ـ در شعر مربوط به زنگی ،
ابراهیم را از سرانه بیرون کردهاند پس چرا در ادامه و سطر پائینتر
سرسپاری تمام هفتوانه از جمله خاندان سیدابوالوفا (سیدخاموش) را به او
میبخشد ؟ 2 ـ خیاله چکاره بودهاند این همه بذل و بخشش انجام داده است در
صورتی که سلطانسهاک میفرمایند.
«اربیو بیـــون هــــــزار خدایی هر خداش بوش بیون بارگاهی
ننیـــران چه نو مینگه و بارگاهی نشکنان ایقول پیرو پادشاهی»
3
ـ آیا این تصور به وجود نمیآید که بین خیاله و ابراهیم برسر کشتن
بابایادگار توافق شده که هر کس کننده کار بود سهم بیشتری ببرد؟ زیرا در آن
زمان تنها خاندانی که برای خیاله باقی میماند خاندان یادگاری است ؟ 4 ـ
اشعار از لحاظ هجا با هم همخوانی نداشته و هیچگونه رعایت صنعت شعری در آن
وجود ندارد.
از
آقای کرمی باید پرسید در جایی که از دفاتر حیدری اسم میبرند و آنرا مرجع
میدانند چرا سادات حیدری که فرزندان سید ابواوفا و اولاد هفتوانه هستند و
در شجرهنامهشان نیز این را ذکر نمودهاند، از کلام بالا سرپیچی میکنند و
به آن عمل نمینمایند.
آقای کرمی! آیا میدانید که مرحوم سید رستم سرسپرده سادات شاهابراهیمی «اولاد قلندربیگ» بوده است و زمانی «سید شازایه»
از سیده خانمهای خاندان قلندربیگی هم عصر مرحوم سید رستم به توتشامی
میرفت از سوی سادات محترم حیدری استقبال بینظیری از او میشد؟ و آیا
میدانید که سادات یادگاری هم تا همین زمان همه سرسپرده سادات شاهابراهیمی
بودند و امر کلام را اطاعت میکردند.
سرمست و سر خوش کله زرده بیم و شاهابراهیم سر سپرده بیم
و
هنوز بسیاری از آنان همان دستورات کلام را اطاعت میکنند. آقای کرمی گروه
شما اگر باور ندارند حتماً به عنوان یک محقق بیطرف در منطقه تحقیق کنید،
هنوز کسانی هستند که مسائل بالا را فراموش نکردهاند. و میتوانند تمام
اتفاقات آنزمان برای شما شرح دهند، ومطمئن باشید اگر به توهین و تفرقه
ادامه بدهید بنده و دیگر دوستان اسناد تاریخی را درآورده و شما را در جریان
آن قرار میدهیم.
اما دنباله بحث:
ابراهیم مرمو : خیاله گیانه نیشانه حسین ! خیاله گیانه
پنام آوردن ساقی چــلانه امیـــدم تونی سرّ یکـــدانه
گویا
این دوشخص خیالشان از کشتن بابایادگار راحت شده و قربان و صدقه همدیگر
میروند ، ولی این سئوال برای خواننده پیش میآید که ابراهیم که اینقدر در
مقابل خیاله ضعیف بوده است پس چرا سهم بیشتری به او داده میشود !؟ و تناقص
دیگر گوینده شعر اینست که خیاله را نیشانۀ حسین دانسته است نه بابایادگار !
و باز شعر از لحاظ هجا مشکل دارد.
شکر مرمو : بدیمی گــــــواه نه دون خیال بدیمی گـواه
وصال مصطفی خیال سلطانن فرزند رشیــد قدرت نیشانن
فرزند رشیـــد خیال و وصال امای وست او تخت بابایادگار
در
اشعار بالا که همه اوزان غلط است منتسب به شکر شیروانی که ذات مهمان از
پیرموسی بوده به حاضران در سرانه تأکید میکنند که به دون خیال و وصال
گواهی بدهیم و ادامه میدهد که وصال مصطفی داوان و خیال سلطان میباشد و
این دو فرزند و جانشین بابایادگار هستند ، در این شعر چند تناقص نیز وجود
دارد ، 1 ـ وصال را دون مصطفی داوان معرفی نموده ، آیا کشتن قبضه روح کردن
بابایادگار کار وصال نبوده است؟ در غیر اینصورت نمیتواند مصطفیداوان باشد
!؟ 2 ـ خیاله چطور سلطانی است که به این راحتی از خون یکی از عزیزترین
یاران خود گذشته حتی بالاترین پاداش نیز به قاتل او داده است. 3 – بیت آخر
وصال با بابایادگار هم وزن شده است یا باید وصال را وصار نوشت و یا
بابایادگار را بابایادگال نامید .
اما
بابایادگار در کلام کهن و واقعی میفرمایند که هرکس بین من و شاه ابراهیم
جدایی بیاندازد انگار بر فرق پیر و پادشاه ضربه زده است ، امید که تفرقه
اندازان با خواندن کلام کهن وجدانشان بیدار گشته و دست از توهین و افترا
بردارند . من نمیدانم این افراد، تا کنون از تفرقه چه نصیبشان شده است که
میخواهند به آن ادامه دهند.
یادگار مرمو : فرد فریاد رس دوران دایم و دور فرد فریاد رس
تا یاوایم و پای تخت بیاوبس آخــــــر حقیقت آوردیم و دس
چنی ابراهیـــم لوایم و قطار شاه فـــرما نامم هیشت و یادگار
هـــرکس ایمه ژ هم کو جیا ضربش دان چه فرق پیر و پادشاه
تحریفهایی زیادی در دفاتر مورد نظر آقای کرمی وجود دارد که امید است که ایشان و گروهش ثابت کنند که اینها تحریف نیست.
بنیامین مرمو :
کوپاش زمین سلطان اعظم پری نمایان پیر نرگس چم
این
سئوال پیش میآید سلطان سهاک که ما آنرا دارای ذات اکمل خدایی میدانیم در
بین چند نفری که اطرافش قرار داشتند انار را به چه صورت به زمین می کوبد
!؟ آیا این حرکت برای خدای ما بعید به نظر نمیرسد !؟ در ضمن واژه کوپاش یک
واژه اورامی نیست. و در هیچ فرهنگی به آن اشاره نشده است.
اما
آقای کرمی در قسمت دیگری از نامهاش به اسامی هفتن میپردازند(هر چند
معتقد به آنیم که نگهبان راستین این آیین جمع هفتن ( سلطان . رمزبار.
یادگار. داود . بنیام . پیر موسی. مصطفی ) میباشد که دالهو مکانند)
باز
آقای کرمی به بیراهه زدهاند و هفتن را باب میل خود تعریف نمودهاند، من
از ایشان این سئوال را دارم آیا برای اثبات حرف خود سند کلامی در اختیار
دارند؟ سئوال دیگر اینکه با اخراج شاهابراهیم از جم هفتن شما بنا به چه
سندی سلطانسهاک را جای آن قرار دادهاید؟ در صورتی سلطانسهاک در تمام
دورهها مقام شاهی دارد و حضرات هفتن ذرهای از ذات ایشان میباشند، به نظر
من برای واقعی تر بودن مسئله شما به فکر جایگزینی دیگر باشید و در صورت
پیدا نکردن، از گروه خودتان یکی را جایگزین کنید. و سومین سئوال اینکه شاه
ابراهیم را به جم هفتوانه انتقال دادهاید جایگزین چه کسی شده است؟ و چه
شخصی را از هفتوانه اخراج نمودهاید.
اما
بنا بر اسناد کلامی که تمام خاندانهای محترم یارسانی روی آن اتفاق نظر
دارند «غیر از یک محدودهی کوچک جغرافیائی که ذکر آن رفت» شاهابراهیم عضو
جم هفتن بوده است و در تمام دورههای ذاتی تا پردیور همراه با ذات شاهی
ظهور فرمودهاند. در کلام دورهی شاهخوشین که ذات خاوندکاری است. اسامی
هفتن بنا نسخههای معتبر کلام خطی گلبانگ یار ص11، مجمعالکلام سامالدین
تبریزی ص5، سرانجام طیبطاهری ص 18 اسامی هفتن عبارتند از: کاکاردا«پیربنیامین»، خداداد «داودکوسوار»، سید فلکالدین«پیرموسی»، فقیه«مصطفیداوان»، ماماجلاله«خاتون رمزبار»، بابابزرگ«شاهابراهیم»، و کال نازار«بابایادگار»
. در کلام دورهی باباناوس که ذات خاوندکاری است. اسامی هفتن بنا نسخههای
معتبر کلام خطی گلبانگ یار ص17، مجمعالکلام سامالدین تبریزی ص16،
سرانجام طیبطاهری ص 70 دیوانگوره سیدمحمد حسینی ص 50 اسامی هفتن عبارتند
از قاضی «پیربنیامین»، حمزه« داودکوسوار»، صالح«پیرموسی»، قمری«مصطفیداوان»، داداخزان«خاتون رمزبار»، نعمت«شاهابراهیم» و احمد«بابایادگار».
در دورهی کلامی در کلام دوره برزنجه اسامی هفتن بنا نسخههای معتبر کلام
خطی گلبانگ یار ص101، مجمعالکلام سامالدین تبریزی ص83، سرانجام طیبطاهری
ص 205 و کلام دوجلدی از برزنجه تا شاهو سیدمحمد حسینی( که بزرگان تمام
خاندانها آنرا تأیید کردهاند) اسامی هفتن روحتاو«پیربنیامین»، کشکول« داودکوسوار»، ورق «پیرموسی»، قلم« مصطفی داوان»، آتسا یا عاستا«خاتون رمزبار»، اخضر«شاهابراهیم» و گردون «بابایادگار» که همرا ذات خاوندکاری بشارت ظهور فرمودهاند. باباسرهنگ
ضمن معرفي هفتن، نويد ظهور سلطانسهاك در پرديور را ميدهند. کلام خطی
گلبانگ یار ص5، مجمعالکلام سامالدین تبریزی ص35، سرانجام طیبطاهری ص 54 و
کلام دیوانگوره سیدمحمد حسینی ص 123. باباسرهنگ ذات خاوندکار دارد و
اسامی هفتن عبارتند از یرنج«پیربنیامین»، گرچک«داودکوسوار»، قیصر «پیرموسی»، سرنج«مصطفیداوان»، رمزجور«خاتون رمزبار»، صبوره«شاهابراهیم» و توریز «بابایادگار».
بابا سرهنگ مرمو:
نه لِواني و در ، نه لِـواني و در ياران ، غلامان نه لِواني و در
دريورت سهاك ميکنم ظــهور يرنجم بنيام سرنج مصفا پرنور
توريزم احمد قيصرکاتب منشور گرچكمداود صبوره ابراهيم سور
چايانه عيسيكرين جست وجور و بطن دايراك رمز بار رمزحور
گواهی
هفتن کلام خطی گلبانگ یار ص463، مجمعالکلام سامالدین تبریزی ص387،
سرانجام طیبطاهری ص 688 و کلام دیوانگوره سیدمحمد حسینی ص302.
ذکر هفتن توسط عابدین جاف: دیوان خطی عابدین جاف سید برهانالدین سید رشید ابراهیمی، سرانجام طیبطاهری ص 529 و کلام دیوانگوره سیدمحمد حسینی ص511.
اما مختصری از این کلامها :
سلطان مرمو:
غلامان بنيام ، غلامان بنيام اقرار باوردي و پيري بنيام
ويميش اي پيره وپيري شيام وَ اقرارَوَه و پيري ديام
غلامان داود ، غلامان داوو دليلش وانام آرو يار داوو
اِذنش واجبا صلاش بو صاحو روشت راهبري وَ اَو مياهو
غلامان موسي، غلامان موسي قلم هن و دس ركني پيرموسي
گِردي كرداران آيش منيوسي خاران و خاري دوسان و دوسي
ياران مصطفي،ياران مصطفي كمانش وستن آرو مصطفي
اِذنش چه ويما نينش جفا تيرش كمانا تركشش قفا
ابراهيم سوير ، ابراهيم سوير سقام دينن ابراهيم سوير
آرو روچيار بي وانامش و سوير چني زرده بام بيان هم تدبير
يار زرده بام ، يار زرده بام يادگار يار ، يار زرده بام
احمد بي نودم من ناوش نيام چني روچيار بيان و سقام
ناوز مرمو:
دو هفتم او يك تانو كريته از وام دادن و هم وينو شريته
میفرمایند: هفتن و هفتوانه یکی هستند و آنها از یک تار و پود هستند و من آنها را مانند تارهای طناب به هم پیچیدهام.
زماني
كه در شاهو هفتن در خدمت مولا «بشارت»حضور داشتند از ايشان ميخواهند كه
شرط و شون ياري را اعلام نمايد كه ايشان به آنها مژده ميدهند كه در پرديور
منتظر باشند.
مولا«بشارت»مرمو:
چه پرديورا ، چه پرديورا بياي شرط و شون چه پرديورا
شُميشكل بَيدي چَيملكو درا قَوا و جامهتان منَيرو و جا
روحتاو بنيامين جوزش مَوايجا كشكول داودا دليل دانا
ورق پيرموسي صايو دفترا مَنيوسو و سَفت كُل خير و شرا
آتسا رمزيوَن چه هر دو سَرا دايراك دَورَن چَي كوشك سرا
قَلَم مصفا قابض الارواح مَوت كَل اشيا پِنََش مو روا
اِزنَش چَه ويما نِيَه نِش خطا موسي سياوَهش هن چه خذمتا
يار زرده بام احمد گردون يادگاري ويمَن چَيجامه چَيدون
روچيار نعمتن اخضرش و بار عَلَم دار شَن ملك طيار
نامش ابراهيم صايو بر و بار
ميفرمايند:
بياوبس شرط وشون در پرديور پايهگذاري ميشود، همه شما نيز از همه جا به
پرديور بيائيد و در آنجا قوا و جامهتان با نامهاي ديگري اعلام ميشود،
روحتاو پيربنيامين است كه جوز از او ايجاد ميگردد و كشكول داود است كه دليل و رهبر دانایی میباشد، ورق پيرموسي
است كه صاحب دفتر است ایشان همهی خير و شر را در دفترش ثبت ميكند، آتسا
رمز و راز هر دو جهان میباشد که دایراک نام دارد و در این درگاه خدمت
صادقانه انجام میدهد «خاتون رمزبار»، قلم مصطفي داوان
است كه قابض ارواح بوده و مرگ و مير كل اشيا در اختيار ايشان است، من به
او اجازه دادهام مقصر نيست و موسيسياوه در خدمت او ميباشد، يار
زردهبام، احمدگردون در اين جامه و قوا يادگار است، روچيار همان نعمت و اخصر است كه ملكطيار علمدار او میباشد در پرديور ابراهيم نام دارد كه صاحب برّ و بحر است.
در جاي ديگری از كلام سلطانسهاك در مورد هفتن چنين مي فرمايد:
سلطانسهاك:
پيره تو اقرارمي داود دليله خادم رزبارن موسي وزيره
لنگر جهان كوي سر انديله ذاتم باليوله باليول سر طيله
سرِم كس نزان جل جليله مصطفي شرطن ايوت قويله
روچيار ايوتا، زردوان پيله بي پرد نكردي گذر اي خيله
خطاب
به پيربنيامين ميفرمايند: تو اقرار من هستي داود دليل، خاتونرمزبار
خدمتگزار جم، و پيرموسي وزير ميباشد، لنگر جهان كوي سرانديل و ذاتم بهلول
و بهلول در راس قرار دارد، هيچ كس به سّر من پي نميبرد و مصطفي شرطی است
که باید آنرا بپذیریم «مرگ»و این شرط برای ايوت قابل قبول است، روچيار
«شاهابراهيم»ايوت است و زرده بام «بابايادگار»پل، و بدون پل اين گروه
«مردم يارسان»نميتوانند از رودخانه گذر كنند.
پس شاهابراهیم و بابایادگار لازم و ملزوم یکدیگر هستند.
ميردان مرمو:
شريكبي و بار،شريكبي و بار هفتتن و موجود شريك بي وبار
بنيام و داود، پيرموسي زربار مصطفاي مطلق، زرده بام روچيار
هر يك اموري دا و دستشان مهر كرد و اقرار بيا و بستشان
ياران
در جم و در حضور سلطانسهاك ميفرمايند: هفتن شريك شرط و اقرار شدند،
پيربنيامين، داودكوسوار، پيرموسي، خاتونرمزبار، مصطفيداوان، زردهبام
«بابايادگار»، روچيار «شاهابراهيم»، هركام وظيفهاي برايشان مشخص شد و
سلطانسهاك بيا و بس آنها را مهر تأئيد زده است.
عابدين
پس از اينكه به آئین یاری ایمان پیدا میکند و به كوشك پرديور ميآيد
كاكشريفه او را به داخل راه نميدهد و ايشان دست به دامن هفتن و هفتوانه
ميشود و چنين ميفرمايند:
عابدين مرمو:
بنيـــــــــام هاواره بَه تو داود دخيله شريفه ليم دَوَشيني تير يار قتيله
پيـــــــرموسي به تو هاوار داده دكم و رزبار مصطفي بگيه دادم قهرت تعجيله
ايوَت مــــــــروتت بي اي زرده بامي قبيله سابين و دادم برسن اي هفتني قبيله
سيدمصطفی و سيداحمد ليم بِشنَوِن اَم دنگه سيد محمد و سيد ابوالوفا قنديله
سيد شهاب الدين و سيد حبيــــب شاه داده سيد باويسي سر عَلَمي سر ميله
دو هفتن و چلتن چارهم بكـــــن چاره جمي ميـردان دادَه گُيو بدنه تنزيله
ميفرمايند:
پيربنيامين به تو پناه ميبرم و دست به دامان داودكوسوار ميشوم زيرا كاك
شريفه «نگهبان جمخانه پرديور» مرا مورد آزار و اذيت قرار ميدهد، هاوار به
تو اي پيرموسي و داد به تو اي خاتونرمزبار و تو اي مصطفيداوان به دادم
برس كه قهر و غضب تو فوري است، اي ايوت «شاهابراهيم»به من رحم و مروت
داشته باش و اي زردبام «بابايادگار» بیائید به دادم برسيد كه شما هفتن
يارسان هستيد.، ای سیدمصطفی و ای سیدمیراحمد صدای مرا بشنوید ای سیدمحمد و
ای سیدابوالوفا که بزرگ هستید، سیدشهابالدین و سیدحبیبشاه به داد من
برسید و ای سیدباویسی که علمدار سلطان هستید، دو هفتن «هفتن و هفتوانه»و
چلتن برای من راه و چارهای پیدا کنید زیرا جم جایگاه عدل و داد میباشد.
در كلام سر سپردگي، هفتن را به اينصورت معرفي مينمايند و آنها را يار هفتوانه ميدانند.
سلطان مرمو:
ميردانم آمين كَــران يك قلــم بي كبر و كينه بنيشان و هم
پي شرط و بياي اســرار اقــدم راي ساجنارم آورد ني ور چم
مشكندي قول هفت والاي منديل قايم بِگردي دامان دليل
داود، بنيامين، موسي، كمـــاندار مُهر پنج تنم ها پير رمزبار
يارِ زرده بام شــرط روچيـــار هاهفتتنانم وَ هفت پورم يار
میفرمایند:
تمام ياران يكصدا آمين بگويند و بدون كبر و كينه در کنار یکدیگر قرار
بگیرند، و وحدت خود را حفظ كنند، برای به اجرا در آوردن اسرار گذشته و شرط
ازلي، راه و روش ساجناری را عیان نمودم، قول و اقرار هفت والا «هفتوانه»را
نشكنيد و دامان دليل را محكم بگيريد، داودكوسوار، پيربنيامين پيرموسي،
مصطفيداوان، و خاتونرمزبار كه مهر اين پنج تن ميباشد، يار زردهبام
«بابايادگار»و شرط روچيار «شاهابراهيم»، زيرا هفتنِمن يار و ياور هفت
پورم «هفتوانه»هستند.
پير بنيامين مرمو:
روچه كل كرو، روچه كل كرو او كسه روچه پادشام كل كرو
ار روژي صد جاريانش نُير وارو پادشام چه تقصير و گناش نويرو
هر كس نگيرو يري روي ياران سر برزيش و پاي ديوان ناوران
هر كس نكرو دعوات پادشاهي بشش نِمَدان خرمن دوچيايي
یک سئوال از آقای دکتر کرمی در کلام بالا منظور از خرمن دوچیائی چه هست؟
قوشچی اوغلی میفرمایند:
خاوندکاره حق باخون حقی سونلر بولادور سودی یاراقدی هفتن جملهنین خواهانی بولار دور
میفرمایند:
خاوندکار را به حقانیت بشناسید و بدانید که دوستداران حق، هفتن هستند آن
بزرگوار از سر محبت خویش هفتن را که مطلوب همه است خلق کرد.
شیخ امیر در مورد هفتن در بند هزار هزارن میفرمایند:
همت بکـــردی ای همت داران بلکــــم پیدا بو خاوندکــــاران
ماچان بیاوبس خاوندکـار بستن چلتنان نه جام جرعهی او مستن
به عشق رای یاری شرطبنیامت رهبـــــری داود یکرنگ غلامت
به عشق پیـرموسی دفتـردارتن و کردهی رزبار خــــدمت کارتن
و عشق هفتن شـــریفت کردن عازیز آمان یارسان ســـــــردن
میفرمایند:
ای همتداران همت بکنید تا شاید سلطانسهاک «خاوندکار»باز نظر لطفش شامل
یاران شود، میگویندکه این عهد و پیمان و قوانین ارکان را برای یاران،
سلطانسهاک پایه گذاری نموده و چلتن از جام حقانی وجود سلطانسهاک مست و
مدهوش هستند، ترا به عشق راه یاری و شرط پیربنیامین و رهبری داود که غلام
یکرنگ شما بود، و به عشق پیرموسی وزیر و دفتردار و کردارهایی که خاتون
رزبار این خدمتکار صدیق شما انجام داد ، و به عشق هفتن که شما آنها را
شریف خلق نمودید به داد ما برس که یارسان در انجام شرط و شون سرد هستند.
در كلام دوره برزنجه سلطانسهاك «بشارت»هفتوانه را كه در حضورش بودند آنها را به اين صورت براي دوره پرديور معرفي مي نمايد.
مولا«بشارت»مرمو:
گوره سـوارَن ، گوره ســوارَن عنقا شيخ موسي گـوره سوارَن
سَـر هفتــوان نَه بر تا بارَن يورتَش سي مامة سكه ش ديارَن
ناجي بلفـا ، ناجي بلفــا شيخ ناجي يورتَش و سَي بلفا
نازش نه جَمــدا چه لام مـو روا دويُم پور مَن پي ارز و سما
باقي ميـراحمد، باقي ميـراحمد باقي يورتش سيد مير احمد
ميـر و بَوِنبِر حـد آورد و حَد سِوم پورمَن سيد مير احمد
قـدرت مصفا ، قــدرت مصفا شيخ قدرت جامه ش سيد مصفا
جَماتو جَمين و اَو مَـــو مويا چــوارم پور مَن سيد مصفا
شيخ بالانتران ، شيخ بالانتران سيد شابدينا شيخ بالانتران
نازِش رواجَن جَه بره ديوان پـور پنجمين شابدين شان
شيخ ايمام وشاه شيخ ايمام وشاه شيخ ايمام يورتِش وسيدحبيب شاه
لاشَو وَر تَرمي مكــرو احيا ششم پورمَن سيـد حبيب شاه
شيخوبابعيسي شيخوبابعيسي شيخو شيخانن شيخــو باب عيسي
نَي جامه و قـوا مَكـو جلوسي هفتم پورمَن سيــد باويسي
بنا
بر کلامهای ذکر شده مشخص است که سلطانسهاک جزء اعضای هفتن نیست بلکه سمت
خاوندکاری و شاهی دارد و هفتن ذرهای کوچک از ذات بیبدیل خاوندکاری
هستند
به
امید حق بعد از پایان این بحث در صورت شرکت گروه دکتر کرمی و دیگران در
این مناظره در فضای مجازی به قسمتهای دیگر از کلامهای غیر مشترک خواهیم
پرداخت.
میرهبیگی 28/9/91
http://yarsan-dm.com/in/index.php?option=com_content&view=article&id=1932:1391-09-28-08-22-48&catid=56:1389-08-16-18-16-57&Itemid=91
Inga kommentarer:
Skicka en kommentar