پژوهشی پیرامون ترانهی باستانی هوره
پژوهشی پیرامون ترانهی باستانی هوره
فرهنگ عامیانهی هر قوم، بارزترین و بهترین نشانهی شناسایی ویژگیهای آن قوم است. در این گفتار مختصر، با نگاهی به فرهنگ کردی، یکی از ترانههای باستانی را بررسی میکنیم.
ترانههای کردی شامل دو مصراع و هر مصراع مرکب از ده هجاست. از لحاظ قافیه، حروف آخر دو مصراع یکسان و اغلب تابع قوانین قافیه در زبان فارسی و عربی است، ولی چون با میزان عروضی سنجیده نمیشود، ناگزیر برای سنجش شعر باید شمارهی هجاها و بلندی یا کوتاهی آخرین هجای مصراع را در نظر گرفت.
ترانهی کردی، کهنترین بخش ادب فولکور در ادبیات کردی است. بیشتر ترانههای باستانی کردی شامل اشعار ده هجایی است. اشعار ده هجایی که کلیهی متون ادیان باستانی ایران با آن سروده شده، از زمانهای بسیار کهن رایج بوده است. در زبان پهلوی، چه در آثار مانوی و چه در آثار اشکانی و ساسانی، شعر هجایی دیده میشود. در گاتها نیز میتوان شعرهایی یازده و دوازده و چهارده و شانزده و نوزده هجایی یافت. در یشتها وزن شعری اغلب هشت آهنگی است و در میان آنها شعرهای ده هجایی و دوازده هجایی نیز دیده میشود.
در گویشهای زبان کردی، که از گویشهای کهن ایران به شمار میرود، اشعار ده هجایی بخش اصلی ادبیات کردی را تشکیل میدهد و تمام منظومهها و داستانهای عشقی و رزمی و عرفانی ایرانی مانند: شاهنامه، خسرو و شیرین، شیرین و فرهاد، نادرنامه و بهرام و گلاندام و... که به گویش گورانی(هورامی) و به گویشهای گوناگون کردی سروده شده است، همه ده هجایی است. این شعرها دو مصراع دارند و هر مصراع نیز به دو بخش پنج هجایی تقسیم میشود و وقف همیشه پس از هجای پنجم یعنی در وسط هر مصرع است. پژوهشگران قدیم اسلامی از این اشعار که بر مبنای شمارهی هجاها سروده شده است، با نام فهلویات یاد کردهاند.
شمس قیس رازی در کتاب "المعجم فی معاییر اشعار العجم" که در آغاز سدهی هفتم هجری به رشتهی تحریر درآمده است میگوید: «خوشترین اوزان، فهولیات است که ملحونات آن را اورامنان خوانند.» اورامن یا اورامنان(هورامان)نمودار آهنگ و لحن مردم سرزمین اورامان(هوارمان) کردستان است که گویش آن را به نام«گورانی»(گیرانی) خوانند.
نامهی سرانجام(کتاب مقدس یارسانیان)که دربرگیرندهی سرودههای دینی است، به شکل ده هجایی به گویش گورانی سروده شده است.
در کردی به ترانه «گورانی» میگویند. واژهی گورانی منتسب به گوران یکی از عشایر مهم کرد پیرو آیین پارسان میباشد. آثار منظوم گورانیان ده هجایی است و چون هر یک لحن و آهنگ ویژهای دارد، این نام در گویش کردی فراگیر شده و هر شعر عامیانهای را که با آهنگ ویژه خوانده شود،گورانی میگویند.
بخش عمدهی اوستا منظوم و شامل اشعار ده هجایی است، و همانطور که واژهێ «گورانی» در کردی برای ترانههای آمیخته با آهنگ به کار میرود، واژهی «گاته» نیز به ترانههای مذهبی آهنگنین اوستایی اطلاق میشده است. واژهی گوران از«گبران» گرفته شده که بیگانگان، زردشتیان را به این نام خواندهاند.
در میان کردها، بیش از دویست ترانهی باستانی رواج دارد که هر کدام ریشه در گذشتههای بسیار دور داشته و سینه به سینه تا به امروز رسیده است.از میان این ترانهها، برخی ویژهی شب هستند و در روز خوانده نمیشوند، برخی نیز ویژهی روز هستند. همچنین ترانههای ویژهی کودکان و بزرگسالان و پیرمردان و زنان و کوهستان و دشت و سرچشمه، ترانهی سپیده و نیمروز و ترانههای کار و ترانههای میهنی و حماسی وجود دارد که هر کدام به مناسبتی خوانده میشود. در ترانهی کردی گفت و گوی عاشق و معشوق از هم متمایز است. برای نمونه پسر دلداده(عاشق) با پسوند(و-ه) و دختر دلیر(معشوق) با پسوند(ی- e )همدیگر را فرا میخوانند.
محمد میرزاوند - دایه دایه
کرماشان
___________عەلی مێهرابی__________
شاره شیرنهکهم ئهی سهرچاوهی هونهر، کرماشان
دیور بوت له خاکت ڕێواز زیان و زهرهر، کرماشان
ههر ساڵ بهرزتر بوت بهختت له سهوڵ وههاران
بێ باک له سیاتی دهس توفان و تهشهر، کرماشان
سهر شانهیل سهوز تو له وهخت سهخت خهزان
نهرگس وههاری دهیته مزگانی بهشهر، کرماشان
وهی چلهی زمسانه شهلاق کڕیوهس، تانهی توفانه
دیرێت گڕهی ئاگرگات دایم نیشانێک له خوهر، کرماشان
تو ههمیشه پشت و پهنای یاران سهرگهردان بیته
زهخمهکانت کهیمه تاجه گوڵ و نهیمه سهر، کرماشان
له گهردهنه خهتهرهیل ناکاو ئی چهرخ گهردونه
سهرت ههر بهرز مهیدانه و سینهت سپهر، کرماشان
وه ئهسرین دیدهم، وهل ئاو سهیمهره و سیروان
خاس شورم قهد و باڵات لهی خیوناو جگهر، کرماشان
ئهی سفره سهره ڕێ گشت ڕێواران هێند و چین
یادگاره ماندگارهکهی گوتی و لولو ،خاک خوهرنیشان
ڕهمز ڕزگاری کوردان، تو ئهی خاک خوهش نیشان
داخم چیو کهس له حاڵت ناپرسێت خهوهر، کرماشان
دڵگیر نهوید مهربانشار لهی ڕهسم گهن گهردونه
چون باخ بێ بهشه دایم له سایه و سهمهر، کرماشان
گوڵ و مهداڵ له دهس دوژمن نهگریت ئازیزهکهم
بو گوڵ کهنه ژار و مهداڵیچ کهنه نهشتهر، کرماشان
دهفتهر خاتراتت بێستیونه و دهفتهردارت شاهان
سهبته ئهسرار سهنگینت له سهد دهفتهر، کرماشان
مهنزڵگای ساسانه، قولهی ئاشقانه، ئهو تاقوهسانه
عهشق شیرین و ڕهنج فهرهادیچ ناچوته ههدهر، کرماشان
میلکان دیوره، کاروان شهکهته و دهلیل نابهڵهی
ههم وادهی سهرسواریته، سهفهر بێ خهتهر، کرماشان
کتاوخانهی سهنگتهراشان تاریخ سهرفهراز به
سهراسهر خاکت نهخشه و نگار و ئهسهر، کرماشان
ههر له بهرزیهکهی پهڕاو تا دڵ پڕداخ زههاو
هوره و تهمیره و گورانیه چوپیت بێ چهمهر، کرماشان
چهو تهمهع بڕینه وه باڵای بێ نازت ڕهقیبان
کور کهیم ههر چهو ناپاکێ وه تو داشت نهزهر، کرماشان
ههر گوشهت شانامهیێکه و هەر پیرت فردهوسێک
بهرز بیونم ئاڵاکهت ئهی خاک پڕ له سیم و زهڕ، کرماشان
له ئاتهشگهکانت گهر نهماس گڕهی ئاگر ئیمڕو
پهنانی پڕه کیورهی دڵ یاران له شوڵه و شهرهر، کرماشان
دی وهخته باخ تهجروبه و پندار نیکت بکهیته کردار
تا وهل وهشت وههار باخ بهههشتت بنیشێته بهر، کرماشان
--------------------------------
تاریخ اهل حق - یارسان
اگر چه بسیاری از پژوهشگران غیر ایرانی و ایرانی کوشیدهاند، شناسنامه کهنه مهرپرستی و پاک دینی زرتشتی و مانیگری و مزدکیگری برای مذهب یارسان بهدست دهند و آن را به دورانهای پیش از اسلام برگردانند تا بهدرستی و به حق این آئین تناسخی را از اسلام دورنگهدارند، ولی واقعیت آنست که آئین یاری (یارسان) با وصف تشابهات و پذیرش نکاتی از دینهای پیش از اسلام، کمترین ارتباط و همراهی با آنها را دارد و این دین یک آئین ابداعی پس از اسلام است که با مطرح نمودن فلسفه “سر مگو“ (رازداری) و تناسخ روح درمقابل دین وارداتی عربها برجسته گردیدهاست. از آنجا که یارسانیان، مهر یا خورشید را مقدس میدانند و پایبند به پاکی و راستی و درستی و مساوات و برابری هستند، به همین دلیل پژوهشگران خاورشناس را به این راه کشانده که ریشه مهرپرستی و مزدکی برای یارسانیان بجویند.
بعداز غلات یا غلو گویان، از اولین درویشهایی که علنا تئوری تناسخ روح را به شیوه امروزی یارسانیان مطرح نمود، بهلول کوفی یا قرمسی، معروف به بهلول دانا در اواسط قرن دوم تا اوایل قرن سوم هجری یعنی در دوره خلافت هارونالرشید بود. عبدالحسین زرینکوب تاریخنویس ایرانی آوردهاست که: هارونالرشید خلیفهٔ عباسی در سال ۱۸۸ هجری قمری بهلول را در کوفه ملاقات کرده و به سخنان عبرتانگیز او گوش فرادادهاست.[1] و گفتهشدهاست که گاهی هارونالرشید از اندرزهای بهلول دانا و داود طائی به گریه میافتادهاست. بهلول که ذات خدایی را در وجود انسان تبلیغ میکرد، حواریونی نیز داشت و بهخاطر دوری جستن از خطر مرگ، خود را به دیوانگی میزد، در صورتیکه آنگونه که تاریخ نویسان آوردهاند، او یکی از دانایان زمان خویش بودهاست. بنا به فلسفه آئین یاری خداوند برای تماس با بندگانش و هدایت آنان در هر دورهای که لازم بداند، همراه فرشتگان مقربش در جسم پاکترین آفریده خود بر روی زمین ظاهر میشود. این ظهور خدا در جسم انسان را به دورههای کامل و ناکامل ردهبندی کردهاند. دوره ناکامل مانند دوره بهلول و یا شاه فضل ولی، یکی دیگر از صاحبذاتان یارسان و دیگران، که قادر به تشکیل دیوان عالی یاران حقیقت نبودهاند، گفته میشود و دورههای کامل مانند دوره شاهخوشین و سلطانسهاک و غیره هستند که با حضور خداوند برروی زمین، دیوان عالی یاران حقیقت برگزار میگردیدهاست. در تاریخ پیدایش جهان گویا پنج مرتبه این دیوانعالی یا نشست بزرگ تشکیل شدهاست: دو بار در عالم شریعت و یک بار در فاصله بین طریقت و معرفت و دو بار در عالم حقیقت.
در فلسفه یاری آمدهاست که یارسان به تکامل جهان در مراحل مختلف، مانند مرحله شریعت (از زمان آدم تا دوره محمد)، طریقت (از زمان علی تا دوره شاهخوشین)، معرفت (از زمان شاه خوشین تا دوره سلطان سهاک) ونهایتا دورهٔ حقیقت (از زمان سلطان سهاک به بعد) اعتقاد دارد. یعنی یارسانیان مرحله یا دوره شریعت را اطاعت بیچونوچرای آفریده از آفریدگار و دوره طریقت را در جستجو و تعیین راه و طریق برای نزدیکی انسان به خدا و معرفت را دوره عرفان و دوری و بیزاری از خود خواهی و مادیات دانسته و دوره حقیقت که مرحله تکامل یافته تر خودشناسی و خداشناسی است، مرحله حق و حقیقت میداند که در آن، بقاء را در فنا، یا به گفته بودا در نیروانا میجوید. اما تقسیم بندی تاریخی را با حفظ این مراحل و بنا به کتابهای مقدس یارسان، به چهار مرحله به ترتیب زیرین میتوان تفکیک نمود:
مرحله تاریخی اول
مرحله تاریخی یکم از دوره علی بن ابیطالب تا دوره شاه خوشین لرستانی را در بر میگیرد که از نظر فلسفه اعتقادی، آن را مرحله طریقت نامند. آنگونه که در کتب مقدس یارسان آمدهاست، علی بن ابیطالب (تولد ۵۹۸ میلادی و قتل ۶۶۱ میلادی برابر سال ۴۰ هجری قمری) خلیفه چهارم مسلمین، امام اول شیعیان و پسر عمو و داماد محمد اولین کسی در اسلام است که اهل حقان او را حجت خدا میدانند. به همین دلیل به یارسانیان علیالهی هم میگویند. در واقع بسیاری از صاحب نظران ملت شناس و پژوهشگران در امور مذاهب براین باور اند که چون مسلمانان در آن ایام هیچ مسلک غیراسلامی را تحمل نمیکردند، بنابراین پیروان یاری مجبور بودهاند خودرا به زیر پرچم محبوبترین شخصیتهای اسلام بکشانند که از آزار آنان در امان بمانند. همین کار، بسیاری از محققان را به بیراهه کشاندهاست که گویا اینان از شییعیان افراطی و مسلمانند. درصورتیکه این طور نیست و مرام و مسلک یارسانیان با مسلمانان کاملاً متفاوت است. پیروان یارسان در این مرحله و بعدها نیز به پیروان “سر مگو“ معروف شدند. زیرا اینان مجاز نبودند آئین و مرام خودرا درملاء عام بیان و تبلیغ کنند. لذا آن را بصورت سرّ (راز) در سینه خویش نگاه میداشتند.
مرحله تاریخی دوم
مرحله تاریخی دوم از دوره شاه خوشین تا آغاز دوره سلطان سهاک بوده که به دوره معرفت معروف است. شاه خوشین لرستانی که همانند عیسی مسیح از مادری باکره بدنیا آمده بود، از اولین رهبران یارسان بود که از آلات موسیقی (تنبور) جهت بیان عرفانی و ذکر در مراسم مذهبی یارسان استفاده نمود. تولد و غایب شدن شاه خوشین (۴۰۶-۴۶۷ هجری برابر ۱۰۱۴ تا ۱۰۷۴ میلادی) همزمان بود باضعف خلفای اسلام در بغداد و حاکمیت غزنویان و سلجوقیان که این سلاطین ترکنژاد، در مناطق لرستان و کردستان امیرنشین، چندان تعصب مذهبی نشان نمیدادند. به همین دلیل این ولایات، به صورت مرکز جنبش صوفیگری و دراویش درآمده بود. بنابر این شاه خوشین که گویا نهصد شاگرد یا همراه داشتهاست، علنا در این سرزمینها شفاها و حضورا درشهرهایی مانند همدان، دینور، کرمانشاه و غیره به تبلیغ مرامی خود پرداخته بودهاست. او درباره برخورد با منتقدین خویش میگوید:
“من آن درم در ویرانها گنجم/سخندان و سخن فام و سخن سنجم
سرحلقه ده و دو و چهار و پنجم/از کور و نابینایان نمیرنجم“[2]
دراویش یا حواریون شاه خوشین به دلایلی که روشن نیست شرح مرام و فعالیت دینی خودرا ثبت نکردهاند و آن را سینه به سینه به نسلهای بعد از خود رساندهاند. با در نظر گرفتن جو حاکم میتوان دلایل آن را بدین ترتیب توضیح داد که یا آنان باسوادی درمیان خود نداشتهاند که این وظیفه را انجام دهد و یا با پیروی از همان سر مگو، مجاز بوده اند که مسائل را فقط به افراد محرم و قابل اعتماد برسانند. در دفاتر یارسان قید گردیده که بابا طاهر عریان و با سواد، همزمان با شاه خوشین لرستانی و حتا گویا یکی از حواریونش بودهاست. البته این مسئله نمیتواند درست باشد، زیرا شاه خوشین در سال ۴۰۶ هجری قمری متولد شده و بنا به سند تاریخی هنگامی که فقط چهار سال عمر داشته یعنی در سال ۴۱۰ هجری قمری، بابا طاهر فوت نمودهاست. در هر حال اشعار و روایات دوره شاه خوشین و پیروانش که امروزه در دست است، در زمان سلطان سهاک به رشته تحریر درآمدهاند. در فاصله بین دوره شاه خوشین و سلطان سهاک دراویش دیگری مانند بابا نائوس جاف و بابا سرهنگ دودانی ظهور نمودهاند و هرکدام از اینان گویا مامور و موظف بودهاند ظهور سلطان سهاک و دوره حقیقت را به پیروان بشارت دهند.
مرحله تاریخی سوم
مرحله تاریخی سوم از دوره سلطان سهاک تا آغاز دوره سید براکه گوران را در بر میگیرد. این دوره کامل را به دلیل حضور خداوند و چهار فرشته و چهل تنان و ۷۲ پیر در اورامان و تشکیل جم بیا وبس (دیوان عالی یاران حقیقت) و تدوین مرام و مسلک یارسان به شکل نوشتاری، آغاز دوره حقیقت گویند. پس یارسانیان یا اهل حقان در دوره سلطان سهاک به مرحله حقیقت رسیدهاند، زیرا سلطان سهاک دستورات و مراسم دینی را برای پیروان خود در یک دفتر یا کتاب مقدس به نام دیوان گوره یا نامه سرانجام به همراه یارانش به رشته تحریر در آوردهاند.
ظهور سلطان سهاک (۶۷۰ - ۸۰۳ هجری فمری برابر ۱۲۷۰ تا ۱۴۰۰ میلادی) که گویا ۱۳۰ سال نیز عمر نموده و در سال ۷۸۸ هجری (۱۳۸۵ میلادی) امیر تیمور لنگ در راه خرمآباد به تبریز در کوههای اورامان به حضورش بار یافتهاست، در شرایط تاریخیای به وقوع پیوست که اروپاییان در جنگهای صلیبی شکست خوردهبودند و شهر مقدس بیتلهم (بیتاللحم)را از دست داده بودند و مغولان خونخوار بر سراسر خاورمیانه و ایران تسلط داشتند و مرکز قدرت اسلام در دست مغولان و نوادگان تازه مسلمان شده آنان بود. در این برهه از زمان بود که امکاناتی برای رشد جنبش صوفیگری و گسترش مکتب وازایش (تناسخ) روح و در لوای این مکاتب طرح مسائل اجتماعی به وجود آمده بود. در چنین جوی، سلطان سهاک فرزند شیخ عیسی برزنجهای در کوههای اورامان کردستان در فاصله سالهای ۷۰۰ تا ۷۷۰ هجری برابر با ۱۳۰۱ تا ۱۳۶۹ میلادی، مکتب یارسان و قوانین و دستورات مذهبی آن را به شکل امروزی آن پایهگذاری و تدوین نمود. چه بسا مکان گزیدن در کوههای صعب العبور اورامان یکی از عواملی بوده که وقایع نگاران زمان نتوانستهاند به او دسترسی پیدا کنند و در نتیجه به ندرت در تاریخ شرحش آمدهاست. در عوض این کوه نشینی حسنی دیگر داشت که دور از چشم قدرتمندان متعصب هم بود. البته با تمام این توصیف و ضعف نسبی اسلام و دور از دید حاکمان مستبد، نه اینکه اینان در امان کامل نبودند بلکه دیگر مذاهب اقلیت حتی آنهاییکه دارای کتاب بهاصطلاح آسمانی هم بودند، موقعیت بسیار درخشانی در همسایگی متعصبان و افراطیون مسلمان نداشتند. این اقلیتها به عناوین مختلف تحت پیگرد قدرتهای محلی مسلمان و افراطیون خشک مغز بودند. اگر چه سلطان سهاک، پیروان و حامیان فراوانی حتا در میان مسلمانان سنی مذهب هم داشت، ولی مدام به بهانههای گوناگون او و حواریونش تحت اذیت و آزار قرار میگرفتند و عاقبت نیز بهدست همان مسلمانان متعصب به این بهانه که بیشتر هم کیشان مسلمان سنی مذهب آنها و از جمله یکی از سر کردگان کرد بهنام پیر میکائیل دودانی را به آئین خود کشاندهاست، در فرصتی به قتل رساندهشد. حورایون مهم سلطان سهاک از اورامان گریختند و به کوههای دالاهو، به مکانی معروف به سرانه پناه بردند و نوشتههای مذهبی خودرا نیز نجات دادند. با وصف گذشت هفتصد سال از تاریخ نگارش این نوشتهها، هنوز هم رسما اجازه چاپ در کشورهای اسلامی به آنها داده نشدهاست.
مرحله چهارم
مرحله چهارم از دوره سید براکه گوران تا به امروز را در بر میگیرد. در فاصله مرحله سوم و چهارم دورههای ناکامل دیگری از بهاصطلاح ظهور خداوند بر روی زمین مانند ظهور خان الماس و خان آتش و یا سید فرضی و شیخ امیر زولهای و حواریون آنان بهوقوع پیوست، که هیچکدام از این دورهها جمع بیا و بس یا دیوان عالی یاران حقیقت را تشکیل ندادند.
ظهور این دراویش و دورههای ناکامل همزمان بودند با سقوط سلسله صفوی و روی کار آمدن سلسلههای افشاریه و زندیه و قاجاریه در ایران که در واقع سر رشته کارها در مملکت نیز از هم گسسته بود و حکومتهای خانخانی محلی کمترین توجهی به دولت مرکزی داشتند. فیلسوف نامدار ایران در قرن بیستم، احسان طبری، با استفاده از نوشتههای جیمز موریه در کتاب سرگذشت حاجی بابای اصفهانی، موقعیت جامعه ایران آن عصر را در سطور زیر بدین گونه ترسیم کردهاست: “ایران، درآغاز قرن نوزدهم (میلادی)، در قیاس با جوامع اروپای غربی که در آنها سرمایهداری صنعتی دیگر سلطه اقتصادی خویش را استوار کرده و به تدریج سیطره سیاسی خود را محکم مینمود، یک کشور عقب مانده فلاحتی قرون وسطایی آسیایی بود، دارای یک نظام اجتماعی دیرینه که دیگر بهطور قطعی و نهائی بسوی فروپاشی، تلاشی و انحطاط میرفت“. درچنین شرایطی نیز همانند ضعفهای دوران قبل حاکمان، زمینه برای رشد عرفان و محفلهای مذهبی غیر از مذهب حاکم فراهم بود، و چون در جوامع کرد نفوذ دین حاکم نیز از حلقههای ضعیف قدرت حکومت مرکزی بود، بنابر این در کردستان، این امکانات بیشتر وجود داشت.
قابل ذکر است که در طول تاریخ نوین ایران همیشه بین حاکمان مستبد و ملایان مذهب قدرتمند در مملکت نیز، اگر چه هر دو به منافع خود و در خلاف خواست تودههای مردم گام برمیداشتند، اختلافاتی وجود داشت و اغلب حاکمان مستبد میکوشیدند از نارضایتیهای مردم که بهصورت تشکیل مذاهب نو بروز میکرد، با پشتیبانی نسبی از این مذاهب تازه تأسیس، علیه ملایان بهره گیرند. در تاریخ ایران نمونههای فراوانی داریم که گاهی این مستبدان و پادشاهان برای تهدید روحانیون مذهب رسمی، بهکیشهای بهاصطلاح الحادی علیه دین مسلط، نیز میدان میدادند. همانگونه که شاهپور در اوایل به مانیگری و قباد به مزدکی در مقابل مغهای زرتشتی و میرانشاه تیموری به حروفیه و محمد شاه قاجار به شیخیه در مقابل روحانیون متعصب شیعه در آغاز روی خوش نشان دادند تا باصطلاح روی مغها و آخوندهای تن پرور را کم کنند. البته این حاکمان اغلب در چنین سیاستی موفق هم نمیشدند و عاقبت مجبور بودند عقب نشینی کنند و تن به آشتی و سازش بدهند و حتا در سرکوب دگر اندیشان نیز با روحانیون دین حاکم، هم آوا شوند. در چنان جو ناسازگار اوایل قرن نوردهم، مرحله چهارم تاریخی یارسانیان آغاز گردید. در این دوران مورد بحث یا به زبان تاریخ از همان غروب قرن هیجدهم و طلوع قرن نوزدهم، شاهد غضب آتشین روحانیون متعصب شیعه در سرکوب جریانهای به بزعم خود بهاصطلاح انحرافی و کفرآمیز هستیم. به عنوان مثال مبارزه علیه اصولیون و اخباریون (میرزا محمد اخباری)، شیخیون (شیخ احمد احسایی، مرگ بسال ۱۲۴۱ هجری، برابر ۱۸۲۴میلادی) وبعدها بابیان (سید علی محمد باب اعدام بهسال ۱۲۶۸ هجری برابر ۱۸۵۰ میلادی) و تصوف میتوان نام برد.
در این ایام روحانیون افراطی مذهب رسمی برای مرعوب کردن حاکمان مملکت و گاهی برای وحشت ایجاد نمودن در میان مردم، مسئله یهودیکشی، ارمنیکشی، شیخیکشی، بابیکشی و صوفیکشی را بهراه انداختند. دتاین میان کم نبودند از مردم ناآگاه و ساده لوح، که چه بسا از ترس جان خویش در این دگراندیش کشی، به عامل دست روحانیون وحکومتگران تبدیل میشدند. این دوران مصادف بود با گسترش نسبی فرقه شاه نعمه اللهی در سراسر ایران. اگر چه این فرقه از صوفیه نیز مانند بقیه فرقههای دیگر، بنا به آنچه از نوشتههای دکتر زرین کوب و سعید نفیسی بر میآید، از اواخر عهد زندیه تا آغاز قاجاریه از دست فقهای متشرعه نظیر آقا محمدعلی بهبهانی کرمانشاهی (مرگ ۱۲۱۶ هجری ق.)، که به صوفی کش معروف بود، روزگار خوشی نداشتند، ولی از اواسط حکومت فتحعلی شاه بهبعد، بهویژه پس از بی نتیجه ماندن جهاد سید محمد بن سید علی طباطبائی (مرگ ۱۲۴۲ هجری ق.) علیه روسیه و شکست ایران در آن جنگ و از دست رفتن ولایاتی چند نظیر گنجه و شیروان و غیره، از احترام این روحانیون نزد فتحعلی شاه بهمراتب کاسته شد و دیگر کمتر به حرفهایشان توجه میشد. این موضوع خود از فشار بر صوفیه و دراویش و تعقیب آنها هم کاست و در نتیجه در غرب ایران و بهویژه مناطق کردنشین، میدان فعالیت نسبتاً وسیع تری برای آنان بدست آمد.[3] در چنین جوی بود که در میان کوهها و دشتهای دول دالان گوران در منطقه کرمانشاه (کردستان ایران)، شخصیتی عارف و صلح طلب بنام، سید حیدر، معروف به سید براکه گوران، فرزند سید منصور گوران و نوه سید یعقوب گوران، یکی از صاحب ذاتان و از دراویش منفرد دوره صفوی بودهاست، در سن چهل و چهار سالگی (۱۲۵۴ هجری ق.) مدعی خدا مهمانی شد و بهمرور زمان ۳۶ درویش (حواریون) به او گرویدند که باخود و دو فرزند و یک نوه اش جمع چهل تنان را تشکیل دادند. قابل ذکر است که سال تولد سید براکه، بنا به حروف ابجد (“از داخل بی نه سمت“)، الف=۱ و ز=۷ و د=۴ و الف=۱ و خ=۶۰۰ و ل=۳۰ و ب=۲ و ی=۱۰ و ن=۵۰ و ه=۵ و س=۶۰ و م=۴۰ و ت=۴۰۰ جمع آن برا بر ۱۲۱۰ (۱۷۹۴ میلادی) است در دفاتر مقدس یارسان نیز آوردهاند، نوشته شده و سال وفاتش را، آنهم بنا به حروف ابجد “راصغ“، یعنی ر=۲۰۰ و الف=۱ و ص=۹۰ وغ=۱۰۰۰ که جمع آن ۱۲۹۱ هجری قمری برابر با ۱۸۷۳ میلادی است، آوردهاند.
امروزه بیش از چهار میلیون یارسانی در خاورمیانه زندگی میکنند که بیش از دو و نیم میلیون از آنان در ایران هستند. متاسفانه وضع سیاسی اجتماعی این مردم بمراتب بدتر از بقیه اقلیتهای مذهبی است، زیرا اولا؛ بدلایلی که در فوق به آنها اشاره شد، دین یارسان، نه فقط از طرف حکومتها و مذهب حاکم درمنطقه، بلکه از طرف اروپائیان نیز بهعنوان یک مذهب اقلیت (مثلاً مانند بهاییان ایران و ایزدیهای ترکیه و سوریه و عراق) شناخته نشده و مورد حمایت قرار نمیگیرد. قابل ذکر است که ایزدیان شاخه جدا شدهای از یارسانیان دوره شاه خوشین هستند که امروزه در سه کشور نامبرده فوق زندگی میکنند.
Inga kommentarer:
Skicka en kommentar